هو/
اعتراضات را باید از منظر بسترشان دنبال نمود. مثلاً اعتراضات سال ۸۸ با زمینهی سیاسی - اجتماعی، مربوط به طبقهی متوسط شهرنشین شهرهای برخوردار و نیز طبقهی مرفه جامعه بود. اعتراضات ۹۸ با زمینهی اقتصادی مربوط به طبقهی متوسط و زیر متوسط جامعه میشد. اعتراضات امسال امّا بیش از آنکه از منظر اجتماعی و سیاسی مورد تحلیل باشد، از منظر نسل قابل بررسی است.
هستهی اصلی این اعتراضات که تبدیل به اغتشاش شده را دههی هشتادیها تشکیل میدهند. یک نسل یاغی که گوش به حرف احدی نمیدهند. حالا یاغی بودن این نسل ضمیمه شده به آنچه در دل نسلهای قبلی عقده درست کرده. به عبارتی میداندار اعتراضات دهه هشتادیها هستند و پشتیبانی از طرف نسلهای قبلی (دههی سی، چهل، پنجاه، شصت و هفتاد) که از اوضاع اجتماعی - اقتصادی و سیاسی خسته شدهاند، انجام میشود. پشتیبانی به معنای رضایت قلبی و همراهی دلی و تحسین لسانی است که تکوتوک در میدان عمل هم ظهور میکند. امّا دیگر بر کسی پوشیده نیست که اصل اعتراض و در ادامه اغتشاش از طرف نسل دههی هشتاد است. بدین منظور لازم است یک نسلشناسی کلی بر روی جامعهی پس از انقلاب داشته باشیم:
۱- نسل اول و دوم؛ نسل دههی سی، چهل و پنجاه که در ابتدای مسیر قرار داشتند. این نسل، با آرمانهای جهانی و سرشار از ایثارگری بودند. به عبارتی شعار غالب آنها «راه قدس از کربلا میگذرد» بود و حاضر بودند برای آرمانشان از جانشان بگذرند. آنها مطلقاً خودشان را نمیدیدند و همه چیز برای غیر خودشان تعریف میشد. آرمانشان عالَمگیر بود و آزادی بشر. حاضر بودند برای مردم مظلوم آفریقا هم بجنگند. در یک کلام: «نسل ایثار و فداکاری برای جهان».
۲- نسل سوم؛ نسل دههی شصت. اینها از وضعیت جهانگرایی و آرمانگرایی جهانی گذشتند و به مّلیگرایی و ساخت ایران روی آوردند. افزایش فعّالیّتهای زیستمحیطی، افزایش متقاضی رشتههای روانشناسی، علوم اجتماعی و علوم تربیتی، افزایش تعداد معلّمین و نگرشهای اینچنینی منجر به نوعی آرمان میشد که از آرمان رهایی انسان عبور کرده بود و میخواست ایران را آباد کند. در یک کلام: «نسل ایرانگرا».
۳- نسل چهارم: دههی هفتادیها. این نسل اهدافش از ایران هم کوچکتر شد. دهه هفتادیها فقط خودشان و موفقیت خودشان را میدیدند. آنها برای اهداف شخصیشان از همه چیز عبور میکردند. سیل عظیم مهاجرت از کشور مربوط به این نسل است که زندگی خودش را دودستی چسبید. نسلی که شاید از جهانگرایی و ایرانگرایی عبور کرد و به خودگرایی رسید. در یک کلام: «نسل خودخواه».
۴- نسل پنجم: دهه هشتادیها. این جماعت تحت ملغمهای از تربیتهای عجیب و غریب مجازی و حقیقی قرار گرفتند. عمدتاً خانوادهگریزند. در نتیجه، جامعه که به مثابه یک خانوادهی بزرگ است را برنمیتابند. نسبت به پدر خانواده هیچ احترامی قائل نیستند؛ و لذا به پدر جامعه هم بیباکانه فحّاشی میکنند. این نسل از جهانگرایی، ایرانگرایی و حتی خودگرایی عبور کرده. برای این نسل، حتّی خودش هم مهم نیست. در واقع برای این نسل هیچ چیز مهم نیست. در یک کلام: «نسل هیچگرا».
۵- نسل ششم: دهه نودیها. شاید باورتان نشود، امّا معتقدم بهترین و بیعقدهترین نسل کشور احتمالاً همینها باشند. عدم تمایل به ازدواج و عدم تمایل به فرزندآوری موجب شد در دههی اخیر عمدتاً کسانی نسل جدید را بسازند که بسیار به خانواده و مقدّسات پایبندند. خانوادههای عمدتاً مذهبی، از انتخاب اسم تا تربیت صحیح برای فرزندشان وقت صرف کردند و بیعقدگی یا کمعقدگی در وجود انسانها ساختند و دارند یک نسل غالبِ قابل تحویل میدهند. دهه نودیها نه تنها آدمحسابیاند، بلکه از اولین نسلهای این انقلاب هم آمادهترند. تربیتهای آگاهانه، بنیادین، ضدّ عقده، سنّتگرا و حل شبهات در بستر خانواده، یک نسل عجیبِ یکدستِ ایرانی - اسلامی را برای ایران به ارمغان آورده. در یک کلام: «نسل سلام فرمانده».
معتقدم هر چه جامعه و والدین، دهه هشتادیها را به حال خود رها کرد، دهه نودیها میآیند و جبران میکنند.
طاقت بیاور ایران اسلامی که «سیجعلالله بعد عسرٍ یُسراً»...