هو/
مسئله بر سر وفاق در زمان جنگ یا شبهجنگ و یا بهعبارت دقیقتر حملهی یکطرفه نیست.
مسئله حتی بر سر وفاق در زمانی که تحت حمله قرار گرفتهایم هم نیست.
این نوع از وفاق بسیار طبیعی و عادیست. گرچه رفتار عدهای از اشباهالرجال در ماجرای مهسا امینی، ما را نسبت به همین مقدار هم عقدهای بار آورد. اما این مورد، از مسلّمات وفاق ماست و اعجاببرانگیز نیست.
موضوع اختلاف، در زمان مذاکره عیان خواهد شد.
آنجا که مسئلهی عادیسازی با اسرائیل و یا چیزی شبیه آن بهصورت یک پکیج ارائه میشود تا در ازایش تحریمها یکجا رفع شوند یا سایهی جنگ کوتاه شود!
کارهای این روزها و شبهای منتخب ملت، خصوصا بخش وزارت خارجهاش، عالی و تحسینبرانگیز است. اما شیطان، سم را داخل جیب شما نمیریزد، بلکه برای مؤثر واقع شدن اثر سم، حتما باید وارد دستگاه هاضمهتان شود.
و دستگاه هاضمهی عزیزان دولت چهاردهم و پیروانش، توافق است؛ نه جنگ. شرایط جنگی، حکم همان جیب را دارد که سمّ شیطان در آن اثر نمیکند. به محض اینکه باب مذاکره باز شود، سم وارد معده میشود، و آنجاست که دستوپاهای سستشده تماشا دارد.
کمی صبر کنید تا زمانش برسد. به قول ترکها: «آللهم بیربیر!»
هو/
یک روزی، یکجایی باید شهید شدن در گودال قتلگاه را به چشم میدیدیم.
یک گودال عمیق. خیلی عمیق.
+ حرف بزنم؟ خدایا! انتقام خون پاک سید را نه از صهیونیستها، نه از بزدلها، که از آنان که قومی و قبیلهای و نژادی و بیحجت و بیمنطق رأی دادند، از آنان که لجاجت کردند و رأی ندادند، بازبستان. و اگر باز هم بر مسیرشان ماندند، نفرین جد سیدحسن را بر آنان ارزانی بدار. اینان اگر هدایت یا محو شوند، عالم تطهیر میشود.
مشکل از درون است. از داخل. مثل وقتی که در جهاد، جهاد اکبر بر جهاد اصغر اولی است. مثل آنگاه که درونت را که تطهیر کنی، بیرون تطهیر میشود. مثل کشتن هوای نفس برای غلبه بر ابلیس. مثل آنگاه که:
گر شود دشمن درونی نیست/ باکی از دشمن برونی نیست
ریشهی مشکل از همین دستهجمع سیاهیلشکر داخلیست. همینها که مولایمان «اشباهالرجال و لارجال» نامیدشان. شبهمردانِ نامرد.
هو/
خدایا!
تو میدانی آنچه (قبول مسئولیت) از ما سر زد، نه برای مسابقهی قدرت، و نه زراندوزی و دنیاطلبی، هیچکدام نبود؛
بلکه برای بازگردان معالم دین تو و اصلاح سرزمینهای تو، بهطوری که بندگان مظلوم تو در امنیت باشند،
و حدود زمینماندهی تو برپا شود.
+ از مولایم (ع)
خداوندا،
بحق مقام لیلةالقدری حضرت زهرا (س) که به مقام شهادت امام امیرالمؤمنین (ع) آمیخته شده،
توفیق بده با پختگی توأمان عقل و محبّت کشته شویم، دوباره زنده شویم، دوباره کشته شویم، دوباره زنده شویم، دوباره کشته شویم...
و آنقدر زنده و کشته شویم تا مولایمان از ما راضی و غم دل حضرت مادر کمی کم شود.
که هزارهزارهزار بار تکهتکه شدن، ذرهای بدهکاریمان را کم نمیکند.
یک ریسمان فکندی،
بُردیم بر بلندی،
من: در هوا معلّق،
وان ریسمان: گسسته .../