هبوط

خیالک فی عینی،
و ذکرک فی فمی،
و مثواک فی قلبی،
فاین تغیب؟!

آخرین نظرات

از کلاغ تا نهنگ؛ از نهنگ تا سگ!

پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۵۵ ق.ظ

هو/


وقت خواب بود که گفت حس می‌کنم روکش دندونم شکسته. خیلی کار داریم هر دومون این روزا. من کمتر از اون البته. اما برای معاینه‌ی دندون باید یه‌جوری وقت خالی می‌کردیم. هر طور بود وقتشو خالی کرد و رفتیم. گفتم حالا که تا این‌جا اومدیم روغن‌موتور ماشینمونم عوض کنیم تا به فنا نرفته. تا رفت و بیاد از غذافروشی روبه‌روی دندون‌پزشکی یه چیزی گرفتم. یه ربع بعد که اومد بیرون، غذا هم آماده بود. ناخودآگاه رفتیم سمت زاینده‌رود. وسط راه گفت برای تعویض روغن باید می‌رفتیم اون‌طرف. گفتم خیره ایشالا. بذار تا این‌جا اومدیم بریم اون‌طرف؛ خیلی وقته دونفره نرفتیم سمت رودخونه.

رفتیم پاهامونو گذاشتیم تو رودخونه. نه رودخونه کف پای ما رو خیس کرد و نه پای ما کف رودخونه رو خشک. آثار درگیری‌های جمعه انگار هنوزم بود. کفِ رودِ خشکِ شهرِ مادری‌مون، علف روییده بود. علفایی که احتمالاً تو درگیری جمعه یه عده ازخدا بی‌خبر آتیش‌شون زده بودن و جون‌شونو گرفته بودن. نشستیم لب رود خشک تا گذر عمر ببینیم. بیشتر ولی داشتیم غذا می‌خوردیم. کم‌کم چندتا کلاغ‌ اومدن دور و برمون کف رودخونه نشستن. با دهن پر داشت می‌گفت این کلاغه احتمالاً به‌قدری عمر کرده که زمان رضاخان رو دیده. ناخودآگاه یه دونه خیارشور انداختم سمت کلاغه که رضاخان رو دیده بود. به خودم اومدم دیدم خیارشورا تموم شده و یه لشکر کلاغ احاطه‌مون کردن. رفتم سراغ کاهوها. و بعدشم گوجه‌ها. حالا دیگه کف رودخونه‌ی جلوی ما پر شده بود از کلاغ. بهش گفتم می‌بینی؟ روکش دندون تو باید کنده بشه تا وسط این همه کار و درگیری، برنامه‌مونو خالی کنیم بیایم دندون‌پزشکی. بعدش هوس غذای بیرون کنیم. بعدش یکی از خاطرمون ببره که قراره روغن ماشینو عوض کنیم و ما رو بکشه تا لب رودخونه. بندازه به دل کلاغا که بیان این‌جا. بندازه به دل ما که خیارشور بندازیم براشون و بشیم اسباب رزقشون.


حاج‌آقا می‌گفت یه مدل نهنگ تو قطب هست که باید روزی هزار کیلو ماهی بخوره. ولی به‌قدری بزرگ و سنگینه که شکار نمی‌تونه بکنه. فقط دهنشو باز و بسته می‌کنه و ماهیا خودشون می‌رن تو دهنش. روزی هزار کیلو ماهی، هزار متر زیر دریا... رزّاقی که مراقب نهنگه، مراقب کلاغه، مراقب من و تو نیست؟

حاج‌آقا می‌خوند: «ما خلقت الجن و الإنس إلّا لیعبدون». می‌گفت آیه‌ی بعدشو خوندید؟ «ما أرید منهم مِن رزقٍ و ما ارید أن یطعمون». من فقط از شما عبودیت می‌خوام. کی از شما رزق خواسته که شده هدف روز و شبتون؟ «إن الله هو الرزّاق. ذوالقوة‌المتین».



+ از سگ کمتریم بچه‌ها؟ کمتریم؟ :)

۰۰/۰۹/۱۱
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

حرفِ گفتنی

نظرات  (۱۳)

۱۱ آذر ۰۰ ، ۱۵:۲۴ دچارِ فیش‌نگار
یه کتابی خودندم که بعضی جاهاش به تاثیر سیاست های غلط بر نابودی شهریت شهرها اشاره می کرد؛ اسم کتابه رهش بود. ماجرای تعارض میان دو صفت مطرح شهر اصفهان (صنعت و توریسم) حالا به جای حساسی رسیده و حالا که مجبورند بین این دو یکی رو انتخاب کنند دارن با فوش دادن به همسایه صورت مساله رو پاک میکنند.
پاسخ:
حالا که حاشیه زدی به حاشیه‌م، حاشیه بزنم به حاشیه‌ت:
چی می‌شه خروجی مکانیک شریف تبدیل می‌شه به کسی که جسارت حرف زدن در هر طیفی رو داره؟ از نشت نشا تا نفحات نفت؛ از نفحات نفت تا رهش؛ از رهش تا نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ. از نیم‌دونگ پیونگ‌یانگ تا مصاحبه‌هاش درباره‌ی اسراییل...
+ سلام :)
۱۳ آذر ۰۰ ، ۰۱:۰۶ دچارِ فیش‌نگار
اگه بخوام مسخره بازی در بیارم دلیلش نوشتن کتاب داستان سیستان بنظرم :)) سلام و درود
پاسخ:
سلام
اگه نخوای مسخره‌بازی دربیاری چی؟
شاید سؤال و جوابامون به یه چیز خوبی برسه :)
۱۳ آذر ۰۰ ، ۱۶:۰۸ دچارِ فیش‌نگار
خب همه باید درباره همه چی نظر بدن و موضع داشته باشن؛ نظر بعد از تحقیق
پاسخ:
سلام 
درباره‌ی همه چی نظر بدن و موضع داشته باشن یا علم کسب کنند؟
مثلاً مرحوم دکتر فخری‌زاده براش فرقی نمی‌کرد که موضوع در حیطه‌ی پزشکیه یا مهندسی یا فلسفه یا ادبیات یا حوزوی یا ... .
همین‌طور مرحوم پروفسور حسابی، مرحوم علامه حسن‌زاده، پروفسور نوروزمحمد نوری (زنده‌س هنوز) و الخ.

سؤال: چه‌طور می‌شه کسی که ده‌ها سال از عمرش رو صرف کسب تخصص در حوزه‌ی مهندسی کرده و به مرتبه‌ای از تخصص رسیده، وارد تخصص در فلسفه، جامعه‌شناسی، پزشکی و ... بشه؟
۱۴ آذر ۰۰ ، ۰۹:۲۵ دچارِ فیش‌نگار
سوال انتهای فرمایشتون ناظر به اقای امیرخانیه؟
پاسخ:
سلام مجدد

نه، عامه. آقای امیرخانی تموم شد :)
می‌خوام بپرسم چه‌طور می‌شه که منِ نوعی در حد تحقیق و پژوهش و اظهار نظر و بیان موضع در حوزه‌های متنوع می‌مونم؛ اما علامه‌ی حسن‌زاده به تخصص و تبحر در علوم متنوع می‌رسن؟

سؤال رو بهتر مطرح می‌کنم:
آیا می‌شه در سی سالگی و به‌طور هم‌زمان در پنج حوزه‌ی مختلف علمی، متخصصِ صاحب‌نظر شد؟ اساساً چه‌طور می‌شه از نظر تخصصی به پنج رشته‌ی علمی منفک و مستقل ورود کرد؟
۱۴ آذر ۰۰ ، ۱۶:۳۶ دچارِ فیش‌نگار
من دارم فیلم فرینج رو می بینم این شبا - اونا که سمت علم میرن دو شاخه میشن - یه دسته شون میرن که ته علم رو دربیارن و به عمق فلان علم برسن دسته دوم میرن که اون علم رو یاد بگیرن و بیان واسطه مردم و اون علم بشن و علم رو به زبان ساده بیان کنند. دسته اول خیلی کمند
پاسخ:
سلام بر شما

خدای متعال خودش رو علیم معرفی فرموده. احتمالا شما بهتر از بنده بلد باشی که برخی متکلمین علم خدا رو به ذات خدا نسبت می‌دن. از بین‌شون برخی تا جایی پیش رفتن که خدا رو نه علیم که عین علم می‌دونن. اگر این نظر رو بپذیریم، چون خدا یکی‌ست، علم هم یکی‌ست.

اما اگر نظر رو نپذیریم (که بنده، خودم هنوز متقاعد نشدم و نپذیرفتمش)، خدا عین علم نیست و علیم هستند. (بل‌که گمان می‌کنم به نص آیه‌ی «فوق کل ذی‌علم علیم» حضرت باری‌تعالی، به معنای اتمّ و اکمل علیمِ فوق کل ذی‌علم هستند). اجمالاً در حالت دوم، خدا رو علم نمی‌دونیم؛ بل‌که خدا رو علیم می‌دونیم. اما خود حضرت حق فرمودند که همه از نفس واحده خلق شدند. اگر همه رو پرتوی از ظهور علم‌الله بدونیم، مستفاد می‌شه که علم حضرت حق هم واحده. بنابراین اگرچه که ما مثل تقریر حالت اول، خدا رو علم نمی‌دونیم؛ اما در نهایت به این نتیجه‌ی مشابه تقریر اول می‌رسیم که علم خدا یکی‌ست.

اگر علم خدا یکی‌ست، یعنی پزشکی عین مهندسی‌ست. مهندسی عین طلبگی‌ست. فلسفه و فیزیک یکی و از یک بن‌مایه‌ست.
و از این طریق می‌شه اندکی متوجه شد که چه‌طور هندسه و طب و فلسفه و عرفان برای مرحوم علامه‌ی حسن‌زاده تفاوتی نمی‌کرد.
۱۵ آذر ۰۰ ، ۰۱:۵۸ بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
اجازه بدید کمی در حیطه‌ی فیزیک صحبت کنم و گریزی به تاریخ علم از منظر غرب بزنم.
مفهوم نیرو در فیریک بسیار جذابه. نیروی الکتریکی و نیروی مغناطیسی از فیزیک اخذ شدند و رشته‌ی مهندسی برق رو ایجاد کردند. اما در مهندسی مکانیک، نیروی گرانش خودش رو نشون داده. از دو یا سه نوع نیروی دیگه صرف‌نظر می‌کنم.
انیشتین در اواخر عمرش تلاش کرد که قانون یونیورسیال ارائه بده. به چه معنا؟ ایشون معتقد بود که منشأ همه‌ی نیروها یکی‌ست. حضرت عزرائیل بهش مهلت نداد و از این عالم خارج شد.
بعدها دانشمندی نیروی الکتریکی و نیروی مغناطیسی رو به هم نزدیک کرد و ضمن کسب جایزه‌ی نوبل، نیروی الکترومغناطیسی رو معرفی کرد.

در زمینه‌ی تقرب نیروی گرانش به نیروی الکتریکی باید رجوع کنیم به اصالت این نیرو برای دو جرم m و 'm که برابره با:
F=Gmm'/r*r
این معادله رو مقایسه کنید با معادله‌ی نیروی بین دو بار الکتریکی q و 'q:
F=kqq'/r*r
شباهت رو یافتید؟ تقرب بین نیروهای گرانش و الکتریکی بسیار واضحه. که به همین منوال تقرب بین نیروی مغناطیس و گرانش قابل بازتعریف خواهد بود.

الحاصل آقا... شواهد و قرائن نشون می‌دن که گویا همه به یک سمت اشاره می‌کنند. گویی از شدّت وحدت، «علوم» نیست و «علم» است.
پس بی‌راه نیست که یک انسان، بتونه هم‌زمان در زمینه‌ی نشت نشا و رهش و نفحات نفت و نیم‌دونگ پیونگ‌یانگ متخصص بشه. به‌شرطی که متخصص بشه. صاحب‌نظر با نظردهنده متفاوته. دقیقا مثل تفاوت مرحوم دکتر فخری‌زاده با جناب را‌ئفی‌پور. علیم و علامه شدن با وحدت به‌دست میاد؛ برخلاف منتقد بودن این دوران که به سمت چندگانگی و تشریک علم قدم برمی‌داره. سؤال اینه که ما چه رویکردی رو انتخاب می‌کنیم؟ علیم یا منتقد؟ :)


و اما باز هم سؤال: آیا نقد اصیل از جنس علمه؟ نقد اصیل چیه؟


ببخشید که وقتتون رو گرفتم. حلال بفرمایید.
پاسخ:
:)
سلام
پس با این تعاریفی که گفتید، نقد اصیل، خودش علمه، چون از صاحب نظری برمی‌خیزه نه از نظر دادن روی هوا. نقد اصیل نقدیه که تو واقعا یه چیز بالاتر یا بهتری رو ازش خبر داری و الان داری نبود اون رو می‌فهمی و مطالبه می‌کنی.

و اما درمورد متن: یادمه چندسال پیش یه بار تو راه سفری بودیم، صبح اول سفر نون تازه خریدیم و دلتون نخواد پشت ماشین صبحانه خوردیم، آخرش یه نصفه از نون باقی موند. حیفمون میومد این نون تازه خشک بشه. خوب باندپیچیش کردیم که اگه جلوتر لازم شد، خشک نمونه.
رفتیم حدود دو ساعت جلوتر، که بنزین بزنیم. اونجا یه سگ خیییییلی لاغر طفلکی، با به پای بریده شده، با یه ناله‌ای رد شد از کنارمون... آخ که دلمون رفت براش، گشتیم و گشتیم ببینیم چی داریم بدیم اون طفلک بخوره، همین نون... و نمی‌دونین که این نون رو چطور با هیجان بلعید!
و ما موندیم تو رزاقیت خدا، که چطور از دو ساعت پیش و حدود ۲۰۰ کیلومتر اون طرف تر، از تو یه نونوایی، روزی این سگ رو میده دست ما تا براش بیاریم...
+ از سگ کمتریم مگه؟
*
البته خلط مبحث هم نشه برای اون‌هایی که فکر می‌کنن روزی رسانی خدا برای انسان هم یعنی لقمه رو بذارن دهنش. آخه بشر! اون نهنگه! نمی‌تونه! تو پاشو یه حرکتی هم بزن!
پاسخ:
سلام علیکم
اگر خط «یعقلون» و «یعلمون» در قرآن دنبال بشه، به گمانم به این برسیم که وقتی علم محض در محضر عقل قرار بگیره، ضدیّت پیدا می‌کنه با جهل. در واقع نقد اصیلی که فرمودید رو شاید بشه به ضدیّت با جهل معنا کرد. یعنی هر «حرکت» درونی (قلبی) و بیرونی (رفتاری) در مقابله‌‌ی با ظلمتِ جهل.
چرا؟
چون العلم بما هو العلم، هو النور. یا به عبارتی «العلم نور یقذفه‌الله فی قلب من یشآء».
پس نقد اصیلی که درباره‌ش صحبت کردید، شاید عبارت باشه از مجموعه‌ی قلبی، لسانی، فعلی. در این‌جا مرحوم دکتر بهشتی، بخش فعلیِ برگرفته از قلب رو پررنگ‌تر می‌دونن و لسان رو به حاشیه و انزوا می‌کشن. به‌عبارتی فرمایش امام صادق (ع) رو پررنگ می‌کنند: «کونوا دعاة للناس بغیر السنتکم».
سؤال:
من یشآء یعنی «هر کس که از خدا طلب کند» یا «هر کس که خدا او را بخواهد»؟
چه‌طور می‌شه مشمول «من یشآء» شد؟ چه‌طور می‌شه به وحدت در علم رسید؟ چه‌طور می‌شه منتقد بود؟ :)
۱۵ آذر ۰۰ ، ۱۴:۱۵ دچارِ فیش‌نگار
پس چرا آقای ر.پور از آقای حسنزاده محبوبتر و شناخته شده تر هست؟
پاسخ:
سلام و ادب
شما چی فکر می‌کنید؟
۱۵ آذر ۰۰ ، ۱۶:۳۶ دچارِ فیش‌نگار
من میتونم بگم که نخودآب از باقالی و پفک نمکی خوشمزه تره ولی مردم برعکس میخورند
پاسخ:
به آسمون که نگاه کنیم، میلیون‌ها ستاره پرنورتر و درخشان‌تر و قدیمی‌تر و جذاب‌تر از خورشیدن. ولی اکثر مردم فقط جلب خورشید می‌شن؛ شاید به‌خاطر این‌که امور زندگی‌شون با خورشید می‌گذره. خود آدم باید منجّم بشه تا قدر ستاره‌ها رو در جای خودشون بدونه.

+ جالبه که خیلی‌ها حتّی جذب همون خورشید هم نمی‌شن.
۱۹ آذر ۰۰ ، ۱۹:۰۴ حاج‌خانوم ⠀
سلام
درباره نظرتان به خانم مروه عزیز...
انگار مسیر را اشتباه امدیم...
تفکر، تعقل، تدبر و تفقه از وظایف قلب است، نه عقل
افلا یتدبرون القران، ام علی قلوب اقفالها
و لهم قلوب لایفقهون بها...
کلمه عقل در قرآن نداریم و هر چه استعمال شده، فعل است از این مصدر... علم هم فی قلب من یشاء نازل می‌شود نه فی عقل من یشاء

خیلی جای کار دارد، زیاد...
پاسخ:
سلام و رحمت‌الله
در موضوع عقل و قلب، مبنا «فقط» قرآن نیست که «فقط» به آن اتکا و از آن نقل کنیم. اما اگر فقط اصرار بر قرآن داشته باشیم، در سوره‌ی مبارکه‌ی حج فرمودند: «لهم قلوبٌ یعقلون بها». گویی قلب، محل تعقل است و این دو از هم قابل تفکیک نیستند. و الله العالم.

درباره‌ی پیام خصوصی:
مرحوم طبرسی در تفسیر شریف مجمع‌البیان، مجلد دهم، صفحه‌ی پانصد و چهارم حول انقطاع وحی طرح بحث فرموده‌اند که بنده به ایشان استناد کردم. بنده نمی‌دانم آن شخصی که شما معرفی کرده‌اید نظرشان صحیح است یا نظری که بنده از مجمع‌البیان نوشتم؛ اما به اندازه‌ی صراحت شما جرئت رد و تثبیت این موضوع را ندارم. 
اجمالاً اختلاف نظر بین فقها و علما، اقتضای دوره‌ی غیبت است. به امید ظهور مولایی که برخلاف فقها و علما، جامع جمیع اسماءالحسنی هستند و این دست بحث‌ها و اختلافات را به نتیجه می‌رسانند.

سپاس از پیام‌های شما :)
۱۹ آذر ۰۰ ، ۲۱:۰۷ حاج‌خانوم ⠀
سلام مجدد
۱- می‌دانم مبنا فقط قران نیست. حق با شماست. اما برایم عجیب بود که کلمه عقل در قرآن استعمال نشده، ایه‌ای هم که استناد فرمود، موید همان مطلبی است که عرض کردم.

۲-درباره مسئله انقطاع وحی، ممنون می‌شوم مقاله‌ای را که خدمتتان لینک دادم را مطالعه بفرمایید.
نه فقط مرحوم طبرسی، بلکه غالب مفسرین و اساتید علوم قران، به این مسئله معتقدند، اما مقاله مذکور، خیلی مستند و علمی با کمال ادب و احترام، مبنای قضیه را بررسی کردند. و بیشتر حول این مسئله است که علماء چه دلایلی را برای انقطاع وحی ذکر می‌کنند. مقاله جالبی است.

ایشان دکترای علوم قران و حدیث دارند و هیات علمی دانشگاه تهران هستند.

فقط باید بپذیریم درجه علمی اساتید متقدم، که هر کدام وزنه‌ای در علوم هستند و احترامشان در جای خود محفوظ است، ما را از تحقیق و بررسی آراء شان و احیاناً مخالفت با نظر مشهور، باز ندارد. و اجتهاد همین است و اینگونه پیشرفت می‌کند.
کما اینکه کسی مانند امام خامنه‌ای که نظرشان درباره مقام فقهی امام خمینی این است: بعید نیست که تقلید ابتدایی از ایشان جایز باشد.
با این وجود در موارد متعددی که کم هم نیست، نظرات و فتاوایی خلاف نظر امام راحل دارند.

ملتمس دعا
پاسخ:
سلام و احترام

۱- نظر به اواخر فرمایشتان، نکاتتان را پذیرفتم و عرض کردم که جای علم در قلب است؛ همان‌جا که عقل است تا علم در اختیار عقل قرار گیرد. علم خالص از طریق وحی نازل می‌شود تا به عقل عرضه گردد. حجت بیرون را به قلب می‌زنند تا در اختیار حجت درون قرار گیرد. ظرف این به هم زدن، قلب است. تمرکز سخنم بر این بود.
در حاشیه فرمودید در قرآن عقل نیامده و مشتقات دارد که بنده عرض کردم قرآن فقط ملاک نیست؛ در عترت هم فراوان آمده که علم در اختیار عقل قرار می‌گیرد و بر قلب نفوذ می‌کند. اما آیه آوردم که عقل در قلب است؛ همان‌جا که علم می‌رود. وجود مشتقات منافاتی با وجود مصدر ندارد؛ چراکه مشتق از مصدر ساطع می‌شود. تعقل در قلب یعنی وجود عقل در قلب. این‌ها را به بنده این‌طور آموخته‌اند.

+ کتابی در این‌باره نگاشته شده از آقای مرتضوی که شاید از حوصله خارج باشد. نگاه مکتب تفکیکی به علم و عقل را با محوریت نظریات جناب زرآبادی مورد بررسی قرار می‌دهد. کتاب زیبایی است.


۲- خدا می‌داند چه کسی درست می‌گوید. بنده اصراری بر درستی متقدمین ندارم. مرحوم شیخ انصاری ۶ دلیل متقن برای اثبات وجوب تخییری نماز جمعه در زمان غیبت به استادشان (که قائل به وجوب نماز جمعه در زمان غیبت نبودند) ارائه کردند. همین‌که استادشان به وجد آمدند و فتوای بر وجوب دادند، شیخ انصاری دلیل اول را به ۱۲ دلیل دیگر رد کردند. همان‌طور که فرمودید فقاهت همواره دست‌خوش این دست مسائل است. 
غرض بنده این بود که خدا می‌داند این آقا درست می‌گویند یا آن یکی. بنده نمی‌توانم به صراحت شما و با ان قطعیت بگویم که آن مقاله ریشه‌ها را یافته و صحیح است. به‌قول شما یک یا هزار دلیل محکم‌تر می‌آید و همین مقاله را نقض می‌کند. چه بسا پیش از نگارشش، نقض شده باشد. غرض آن‌که بر خلاف شما، بنده اتقانی در این مقاله نمی‌بینم؛ همان‌طور که در سایرین. بنده نقلی کردم از مجمع‌البیان، شما نقلی کردید از دیگری در نقض نقل بنده. شما می‌گویید فلانی صحیح است، بنده می‌گویم نمی‌دانم و نمی‌توانم بگویم آخر ماجرا همین است و صحیح است. همین. :)

+ باید ادبیات بحث آقایان یکسان شود. در این باره که مراد از انقطاع وحی، انقطاع نزول قرآن بوده، یا انقطاع نزول ملک وحی. ادبیات که یکسان نباشد، هر دو شاید راست بگویند. الله اعلم :)
سلام علیکم
خوبی کبلایی؟!!
نصف شب رد میشدم از ورا گذری...
گفتم بگیرم از کبلایی خبری...

حال دلت خوبه؟
پاسخ:
سلام عزیز دلم. سلام رفیق. هیچ معلوم هست کجا گذاشتی رفتی برادر؟ نمیگی ما غریب میشیم وقتی نباشی؟
خوش اومدی نصف شبی... قدم سر چشم ما گذاشتی...
کبلایی قربون مرام و معرفتت بره. رضا جانم دلمون برات تنگ میشه ها... نپیچون این جا رو داداش جونم.
سلام برادر
حکایت من توی بیان حکایت اون گنجشکه بود که روی درخت نشسته بود و به درخت گفت محکم خودت رو نگه داشته باش که میخوام پرواز کنم
:))))
چه غربتی؟!!!... این حرفا فقط لطف شما رو میرسونه...
منم دلم برات تنگ میشه... والا که نمی اومدم احوالپرسی...

اولویت های زندگی آدما دائم در حال تغییره... منم آدمم دیگه :)))
سه تا بچه که همه هم زیر 6 سالن... توی خونه تمام وقت رو تصاحب میکنن...
بیرون از خونه هم فعالیت های اقتصادی و برنامه هایی که هست...
عمر خیلی کوتاهه کبلایی...
خیلی...
دعا کن بدردی بخوریم توی این مدت کوتاه عمر...
معامله ای بکنیم...
بازیمون بدن...
همینطور شیک و مجلسی نیایم و بریم...

دعا کن ما رو هم وارد بازی بکنن...
پاسخ:
سلام مشتی
رضاجانم آه کشیدم با خوندن حرفات. چه‌قدر درد و دغدغه‌ی مشترک می‌بینم بینمون.
همون وقتی که تو این زمین و زمان خلقمون کردن، وارد بازی‌مون کردن. دعا کن از بازی بیرونمون نکنن.
دوست دارم.
مشتاق دیدنت.
برادر کوچولوت.
حیدر مددی.

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.