هبوط

خیالک فی عینی،
و ذکرک فی فمی،
و مثواک فی قلبی،
فاین تغیب؟!

آخرین نظرات

هو/

دقیق و درست نمی‌دانم چه‌قدر از ۱۴۰۲ - یا بهتر بگویم از ۲۰۲۳ - را در سفر گذراندم. نمی‌دانم چه‌ها بر من گذشت. یاد سرماها، مریضی‌ها، بی‌خوابی‌ها، سختی‌ها، ناامنی‌ها، غربت‌ها و هفده کیلو وزن کم کردنم که می‌افتم، استخوانم تیر می‌کشد؟ نه... این در برابر آن‌چه مخلصین پیش و پس از ما ناخالص‌ها کرده‌اند، هیچ نیست. من حاضرم تمام این‌ها را بدهم به ازای یک دم و بازدم آن‌ جوانمردان دهه‌ی شصت خیبر و فتح‌المبین و والفجر. به ازای یک پلک بر هم زدن آن جوانمردان در نبل و الزهرا و فوعه و کفریا.
من خجالت می‌کشم اگر بگویم سختی کشیدم. شرم می‌کنم اگر بنویسم از آنچه بر من گذشت.
من فقط سرم را بالا می‌گیرم و می‌گویم، زمین را دور زدم تا برسم سر جای اولم و بنویسم:
اگر پیش از این سرباز سیدعلی خامنه‌ای بودم، حالا پیش‌مرگ اویم. اگر تا کنون از آنچه سیدروح‌الله‌ الموسوی‌الخمینی (ره) با مملکتم کرده‌ بود، در تئوری‌ها خوانده و از پدرانم شنیده بودم، حالا به چشم دیدم.
من، یک ذرّه غبارِ آلوده‌ترین روز هوای جمهوری اسلامی ایرانم را به دنیا و آخرت ماسوای آن نمی‌دهم.
جان من پیشمرگ آن‌که سکان‌دار این مملکت است. روح من به فدای آن‌که بنیانش را گذاشت. جسم و جوانی‌ام وقف مردم حلال‌زاده‌ی بعضاً غرغروی محب امیرالمؤمنینش.
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۹ دی ۰۲ ، ۰۱:۱۱ ۰ نظر

هو/

شاید شکسته شدن غرور اکثریت شما، برگردد به شهادت حاج قاسم و آن انتقام خنده‌دار با موشک‌های کوچک به عین‌الاسد که ضمیمه شد به خطای غیرقابل توجیه هواپیمای اوکراینی.
شاید برخی برسید به ماجرای شهید فخری‌زاده و سایر شهدای هسته‌ای. یا حتّی اگر کمی بیشتر در بهر خبر باشید می‌روید آن‌طرف‌تر و خوردن تأسیسات نطنز را به خاطر می‌آورید.
بعید می‌دانم کسی این‌جا باشد و از خان‌طومان با جزئیات و دقت بداند و آن‌جا استخوان غرورش خرد شده باشد. پس بابش را باز نمی‌کنم و این را هم در حد اشاره برای اهلش می‌گذارم. یا حتی شهادت حجاج در مکه‌ی مکرمه و رفتارهای عربستان و انفعال دولت و مجموعه‌ی حاکمیت وقت.

خوب می‌فهمم که یک داغی منتهای وجود مخاطبم را سال‌هاست که فراگرفته. او که دل‌سرد شده از انتقام و این دل‌سردی را گاهی به دل‌داری به خویش با اخبار صدمن‌یک‌غاز انفجارها و هک کردن‌های مسخره‌ی سرزمین‌های اشغالی تشفی می‌دهد.
یا که سعی می‌کند دل آرام کند به توجیه‌المسائل مختلف و از اصول استراتژیک حمله به عین‌الاسد بگوید و از درخشش قومی از یمن و اضمحلال صهیونیسم و غیره.

من نمی‌خواهم سر درست و غلط ماجراها گفتگو کنم. می‌فهمم که مجموعه‌ی کنش‌ها و واکنش‌های چندسال اخیر، شما را طوری آرام کرده که می‌دانید باید فقط در حد سوگواری برای شهید «سیدرضی» دل خوش کنید و بعدترش با داستان‌های اساطیری و حواله دادن به جریان منطقه و غیره، مخدّری به خود بزنید که آهای! درست که اسرائیل در روز روشن سلیمانی و فخری‌زاده‌ی ما را می‌زند. اما در عوض ما هم حماس را فلان کرده‌ایم...

این‌ها را نوشتم که بگویم از اعماق دلتان باخبرم. قصد توجیه و توضیح و دلداری دادن هم ندارم.
فقط خواستم بگویم این‌‌ها را در یک راستا نبینید که بخواهید برای شفای صدور و قوت قلب و خنکای دل، داستان‌سرایی کنید. اصلاً نیازی به گفتن از پشت صحنه‌ها نیست.
میان صحنه را بنگرید!
آمد، شهریاری و احمدی‌روشن و علی‌محمدی و رضایی‌نژاد و مابقی را زد و نشست کنار منتظر واکنش شما. حاج قاسم‌تان را زد و نشست کنار. کاملاً آماده برای تمام سناریوهایی که از شما سر می‌زد. فخری‌زاده‌تان را زد و پیش از آن‌که بفهمید خورده‌اید، آن‌که زده بود از ایران گریخت. او هم لبخند فاتحانه بر لب، آماده‌ی واکنش روی واکنش شما بود، با پیش‌بینی تمام سناریوهای شما.
همیشه مشت اول را می‌زد و شما چشم‌به‌راه و درمانده‌ی واکنش جناح خودتان می‌ماندید و ته دل‌تان هم در نهایت از آن واکنش ناامید می‌شدید.
حالا اما ماجرا فرق دارد.
شما مشت اول را زده‌اید. لبخندبه‌لب نشسته‌اید یک گوشه و برای پاسخ دشمنتان با تمام سناریوها آماده‌اید. حالا بعد چند سال شمایید که منتظرید تا او انتقام بگیرد؛ و او؟ درمانده که چه کند...
این، همان نقطه‌ی عطفی بود که چند وقت پیش نوشتم.
ذات شهادت مرحوم سیدرضی، ساده‌ترین واکنش طرف مقابل‌تان بود به اولین باری که به‌صورت جدی در موضع انفعال قرارش دادید. حالا دیگر شما فاعلید و او مفعول. در دو دهه‌ی اخیر، او، «فرد» شما را می‌زد و می‌رفت در لانه‌ی خودش و منتظر واکنش شما می‌ماند. حالا شما، «ماهیت» او را زده‌اید و آمده‌اید در لانه‌تان نشسته‌اید و منتظر واکنش او. و او که واکنش‌ش هم مثل کنش‌هایش نخ‌نما و محصور به انتقام از «افراد» شماست، نه از «بنیان‌»های‌تان. او تا پیش از این کنش‌گرایانه «فرد» شما را می‌زد و حالا واکنش‌گرایانه، همان سناریوی «فرد»زنی را ادامه می‌دهد. شما تا پیش از این واکنش‌گرایانه «داستان‌سرایی» و «توجیه» می‌کردید و حالا برای اولین بار، کنش‌گرایانه «بنیان» او را زده‌اید.
این، تفاوت ماجراست. سیدرضی، شهیدِ نقطه‌ی عطف استراتژی جهان اسلام ناب فاطمی‌ست و شهادتش از این منظر حتی بزرگ‌تر از شهادت حاج قاسم. سرتان را بالا بگیرد که بالاخره در کوچه‌ی شما هم عروسی شد. شما، کنش‌گرهای بنیان‌افکن.

و الحمدلله رب العالمین
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۲ دی ۰۲ ، ۲۲:۴۶ ۰ نظر

هو/


نمی‌دونم تا یک ماه آینده زنده می‌مونم یا نه.

نمی‌دونم اگه زنده بودم، می‌رسم از این روزا بگم یا نه.

نمی‌دونم تونستم کاری که باید رو بکنم یا نه.

نمی‌دونم پدرشون دراومد بالاخره یا هنوز جا داره که پدرشونو دربیاریم‌.

فقط از آفاق که می‌رم توی انفس، می‌بینم تو هر برهه از زندگی، فکر می‌کنم توی سخت‌ترین شرایطم. و بعدش یه بابی از سختی باز می‌شه که سختی‌های قبلی در مقابلش آسونیه.

خدایا! نکنه معنی إنّ مع العسر یسرا این باشه؟

نکنه آسونی امروز، همون سختی‌های دیروزن که جلوی سختی‌های امروز، خوار و خفیف شدن؟

خدایا! ممنونم ازت که منو در رنج آفریدی. ممنونم که منو در کرب گذاشتی. ممنونم که منو بلا دادی. حمد تو... شکر تو... منزه من!

بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۴ آذر ۰۲ ، ۰۳:۵۳ ۲ نظر

هو/


در مقام مقایسه‌ی جمهوری اسلامی با حکومت‌های عربی مرتجع و ترک منافق منطقه، پارامتر اقتصاد رو وسط می‌کشه.
از همین نقطه شروع می‌کنه که زمان شاه ما کجا بودیم و اونا کجا، الان ما کجاییم و اونا کجا؟
می‌گم منظورت اقتصادیه؟ می‌گه بله.
می‌گم از فردا، هر روز بیا یه دور کف کفش منو لیس بزن، فیلم می‌گیرم و در سراسر عالم پخش می‌کنم. اول هفته‌ها موقع لیس زدن بهت می‌گم چه‌طوری گاو شیرده من؟ آخر هفته‌ها هم موقع لیس زدن، یه لگد می‌زنم تو شکمت. بهترین جای خونه‌تونم مال منه. می‌خوام توش ترقه‌ انبار کنم و هر چند وقت یک بار از حیاط خونه‌تون، ترقه بندازم تو خونه همسایه‌ها. اگه همسایه‌ها خواستن مابه‌ازای ترقه‌هایی که من انداختم، به خونه‌ی تو حمله کنند، حق هیچ‌کاری نداری. من خودم از خونه‌ت که انبار منه، دفاع می‌کنم. قول می‌دم. نگران نباش. و در آخر، برای هر گونه ارتباط با فامیل‌ها و همسایه‌هات باید حرف منو گوش کنی. اگه لازم دونستم یکی از اعضای فامیلتو بکشم، باید ازم حمایت کنی.
مابه‌ازای این کارهای ساده، آخر ماه بهت ۶۰ میلیون می‌دم. به دوست و رفیقای دکتر و مهندسم هم می‌گم بیان کمکت کنند که خونه‌تو بازسازی کنی و اعضای خانواده‌تو همه رو سرحال بیاری. البته می‌دونی که؟ هر ابزاری خواستی برای خونه و ماشین و موبایل، فقط از کارخونه‌های من باید بخری. یعنی اون ۶۰ میلیونی که بهت می‌دم رو باید بیای تو کارخونه‌های من نقد کنی. حق نداری بری از جای دیگه خرید کنی. ولی مطمئن باش که خونه‌ت آباد می‌شه. خب؟


+ سکوت معناداری کرد دوست سلطنت‌طلب‌مون بعد این مکالمه. تا جایی که مجبور شدم عرض کنم عزیز من! ما عقاید و دینمون رو از فضل و مدد و عنایت حضرت زهرا (س) گرفتیم. بعدشم سپردیمش دست امین‌الله (ع) که نگه دارن برامون. با این چهارتا جمله که منوتو کرده تو مغزت و باد رضا پهلویِ حقیر رو انداخته تو کله‌ت دهن به دهن ما نده. ما توی استدلال از حضرت مولا رضا شاه خراسانِ کبیر (ع) مدد می‌گیریم که تو اون جمعی که مأمون ترتیب داده بود، علمای تمام عالَم رو ضربه فنی فرمودند :)
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۰۵ آذر ۰۲ ، ۰۴:۱۳ ۱ نظر

هو/


تمام دل‌خوشیِ زندگیِ من این است
که وقت مرگ بیایی و مرگ شیرین است...

مگر نگفتی علی جان، فمن یمت یرنی؟!
بیا که وقت وفایت به عهد دیرین است

شهادتین مرا فاطمه تقبل کرد...
بیا همه کس‌وکارم، زمان تلقین است

سلام وادی من وادی‌السلام علی
کجاست وادی امن کسی که مسکین است

کفن کنید مرا رو به قبله‌ی حرمش
نجف چه جای قشنگی برای تدفین است

فراق و وصل مرا می‌کشد به یک میزان
سرم به دامن حیدر به روی بالین است



(حدود ۲ و نیم مگ)


+ لاحول و لاقوة الّا بالله العلی العظیم. حسبنا الله و نعم‌ الوکیل. نعم المولی و نعم النصیر.

بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۶ آبان ۰۲ ، ۰۲:۲۴ ۰ نظر

هو/

هوای سرد برای ما که هر تکّه از بدنمان یک عیب و ایرادی دارد، سمّ مهلک است. عدنان با فارسی شیرین و شیطنت‌آمیزش امروز می‌گفت سرمای این‌جا می‌زند به جایی از پا که شکسته و تا مغز استخوان درد را می‌فرستد. من داشتم فکر می‌کردم از روز اول، دل‌درد شدید دارم. شاید علتش شکستگی استخوان روده و معده‌ام باشد. آن‌قدر مزمن شده در این مدّت که اگر نباشد عجیب است. امیررضا از وسط تورنتو امروز از فلاکت اقتصادی این روزهای کانادا می‌گفت و فکر می‌کرد تقصیر هم‌جنس‌گرایی نخست‌وزیرش باشد. دلم نیامد بگویم تا ده سال دیگر همه‌تان دُم‌تان را می‌گذارید روی کول‌تان برمی‌گردید به وطن. نظم نوین آقایان غربی به انتها رسیده و بی‌نظمیِ الهی ما دارد خودش را غالب می‌کند.
اصلاً تدبیری که به ذکر «یا زهرا» نرسد و به قسم دادن خدا به حق «اباالفضل» ختم نشود، تدبیر نیست. یک جایی باید باز شود برای عالم غیب. یک جایی که خدا به بنده‌ی مؤمن‌ش بفهماند که خدا چیست و کُت تن کیست. وگرنه دقیق کردن ساعت حرکت متروها که هنر نیست. اگر هم باشد، ما پیرو مکتب پیر خمین‌ایم که بازاری‌های نجف، ساعت‌شان را با حضور او در حرم امیرالمؤمنین (ع) تنظیم می‌کردند. یا شاگردش، بهشتیِ شهید که نظم را نشان بشریت داد. اصلاً ما مرید آن مرادی هستیم که ما را به تقوای الهی و نظم دعوت کرد. اما نظم ما با نظم غرب یکی نیست. نظم ما مستقل از خدا نیست. نظم‌مان وابسته و تسلیم است. نظم نماز اول وقت است. نظم روزه‌ی هر دوشنبه و پنج‌شنبه است. نظم محاسبه‌ی قبل خواب و مراقبه‌ی طول روز است. نظم‌مان سرآغاز تحیّر و التجا و التماس‌مان وسط بی‌نظم شدن و بی‌اعتبار شدن تدبیر است. ما با این نظمِ بی‌نظم، امتحان ایمان می‌دهیم و بعدش ایمان بر ایمان‌مان افزوده می‌شود.
تحمل این همه دل‌درد و حمل این‌همه درددل ارزشش را دارد. آهای آدم‌هایی که ساکن ایرانید! از هزارهزارهزار کیلومتر آن‌طرف‌تر خطاب‌تان می‌کنم: شما کافران به نظم انسانی، شما مؤمنان به نظم خدا، دل‌تان گرم باشد که قبله‌نمای عالم خواهید شد. خیلی زود... پیش از آن‌که من و امثال من به میان‌سالی برسیم، اگر زنده بمانیم. ان‌شاءالله.
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۵ آبان ۰۲ ، ۰۵:۰۹ ۱ نظر

هو/

کارهای چند روزم روی هم تلنبار شده بود. چند روزی بود که نرسیده بودم کار آن روز را به اتمام برسانم. صبح در مسیر، با عجله و شتاب راه می‌رفتیم. حس کردم یک چیزی اشتباه است. با عتاب خطابش کردم که آرام باش... آرام باشیم... خبری نیست که. دنیا دارد می‌چرخد. بعدش با طمأنینه قدم برداشتیم و چهارقل‌مان را با حضور قلب بیشتری خواندیم.

چند ساعت بعدتر دیدم آن طرف دنیا، حوالی وطنم، همان‌جا که ملتهب است، همان‌جا که سران و تهان (!) ابرقدرت‌های جهان را مشوّش کرده و خواب و خوراک را از دهان و چشم‌هاشان ربوده، پیر مرادم با بچه‌ها جلسه گذاشته. میان دود و خون و آتش و احتمال جنگ و ناوهای هواپیمابر و فلان و بهمان، آرام در گوشه‌ی حسینه‌اش نشسته، با فرزندانش گل می‌گوید و گل می‌شنود. شوخی می‌کند، می‌خندد، می‌خنداند. باوقار و با دلی مطمئن از ذکر خدا. انگار که دنیا را آب ببرد، پیر مرادمان را خواب ببرد. حکیم، کارش را کرده. پشتش گرم است. آرام، اما پرشتاب. جمع اضداد.
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۱ آبان ۰۲ ، ۰۲:۱۸ ۰ نظر

هو/

چندباری دیده بودمش. سیاه‌پوست بود و با عصا به سختی خودش را حرکت می‌داد. یاد گرفته‌ام به خلاف آدم‌های این‌جا، لبخند بر لب نباشم.
من، هر چه در میان حلال‌زادگان لبخند را به لبم و شیرینی را به کلامم می‌نشانم، در میان تعفّن حرام‌زادگان خشک و بی‌روح می‌شوم.
من حتّی به محدودیت‌های حرکتی‌اش هم توجّهی نداشتم. اصلاً محاسبه‌اش نمی‌کردم در تمام این روزها. یک دستش به لیوانش بود و دیگری به عصا. کسی نبود در را برایش باز کند و از من خواست. گفت اهل کجایی و شنید جمهوری اسلامی ایران، نه یک کلام کمتر، یک کلام بیشتر.
پرسید مسئله‌ی حجاب و دعوا و درگیری‌ها. گفتم «The reality on the ground is different». کوتاه، بی‌روح، بی‌لبخند.
گفت آدم‌ها نمی‌فهمند اسلام چه نعمت بزرگی است. برگشتم و لبخندم را نثارش کردم که در میان لبخندم گفت من مسلمانم، اما سنی. بی‌هوا به آغوش کشیدمش، منی که پای ثابت منبر آن خطیبی بودم که هر جمعه‌شب از مظلومیت‌های امیرالمؤمنین (ع) به دست غاصبین خلافتشان برایم می‌شمرد.
پرسیدم شما اهل کجایی؟ گفت مثل تو نمی‌توانم بگویم جمهوری اسلامی فرانسه. ولی راستش کنگو، همان محل تولد آباء و اجدادی‌ام.
روی پا نگهش داشته بودم اویی را که با عصا به سختی حرکت می‌کرد.
برایم با شور و هیجان می‌گفت از این‌که مسلمانان برای مسئله‌ی فلسطین کنار هم نمی‌ایستند. برایش آرام می‌گفتم از این‌که ایرانی‌های این سرزمین‌ها را به چشم مسلمان نگاه نکند و نوشیدنی‌ها و خوردنی‌های‌شان را نه به پای ملت و نه به پای مذهب بنویسد. برایم با هیجان از اتحاد میان شیعه و سنی می‌گفت و برایش آرام از این‌که رهبر کبیر ما به ما گفته به شما قامت ببندیم، و در دلم به گور پدر حاج‌آقای مفسر قرآن عصر جمعه‌ها که مظلومیت مولایم را برمی‌شمرد صلوات می‌فرستادم.
برایم گفت اسمش یحیاست، همان که قرآن، او را پسر زکریا خوانده. برایش گفتم همو که گردنش بریده شد مثل امام حسین (ع). و اشکی که در گوشه‌ی چشمش به چشمم آمد.

آخر سر که جدا می‌شدیم، چند راه تماس گرفت از من. پیامی که فرستاد، امضای دیجیتال داشت. من با یکی از بزرگترین دانشمندان جهان در زمینه‌ی ترمودینامیک در حال صحبت بودم.

او، فروتن بود. سراسر تواضع. مجسمه‌ی افتادگی. درست در نقطه‌ی مقابل نخوت استادی که در ایران می‌شناسم.

فرمود:
«اکثر من ذکر الموت
و ذکر ما تهجم علیه
و تفضی بعد الموت الیک*» :
زیاد یاد مرگ کن
یاد او که به تو هجوم می‌آورد
یاد آن‌جا که در چشم بر هم زدنی در آن فرو می‌افتی،
و بعدِ مردن به تو می‌رسد و به آن می‌رسی.


+ دلم هوای کبابی‌های اطراف حرم سیدالکریم را کرده. هر که رفت، یاد ما کند.


* نامه‌ی سی‌ویکم نهج
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۰۳ آبان ۰۲ ، ۰۳:۵۲ ۲ نظر

هو/

اصلاً خواستم بنویسم به تلافی آن همه جوان مملکت که این چند ساله به خاطر حرام‌لقمگیِ فکری و خونی از دل انقلاب‌مان جدا کردید، حلال‌زادگان‌تان را یک به یک با حق و حقیقت و عدالت‌خواهی آشنا می‌کنیم.
دل‌مان گرم، همان‌طور که آن‌که در دلش غش باشد از این طرف تدریجاً می‌رود آن طرف، آن‌که دل‌ش صاف باشد از آن طرف کم‌کم می‌آید این طرف. چشم در مقابل چشم...


+ تصویر متعلق است به تجمع دیروزمان در دهان شیر. مجبور شدم به سانسور بخشی از شعارها :)))))




بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۰۱ آبان ۰۲ ، ۰۳:۲۳ ۰ نظر

هو/


تاریخ و مجموع روایات شیعه رو که بررسی می‌کنیم، یه سری از زمان‌ها بوده که وعده‌ی قیام قائمی که خداوند پیش از این داده، نزدیک به روی دادن بوده. حوالی زمان امام باقر (ع) تا امام کاظم (ع)، و به طور خاص در زمان امام صادق (ع) این اتفاق تا مرز وقوع پیش رفته، اما به دلایلی به عمل نرسیده. بسط این مسئله برای مخاطب عام، کار خیلی سخت و طاقت‌فرساییه. همین‌که شروع کنی بگی حوالی سال‌های ۱۲۵ تا ۱۶۰ هجری قمری قرار بوده قائم قیام کنه و حکومت جهانی عدل برپا بشه، اولین سؤال مخاطبت اینه که مگه میشه امام صادق (ع) همون قائم آل محمد (ص) باشن؟ پس امام زمان (عج) چی بودن؟ و تو تا بیای بگی که اهل‌بیت نور واحدند و هیچ کدام با دیگری تفاوتی ندارند، موضوع عوض می‌شه و بحث به قهقرا می‌ره. تا میای توضیح بدی که البته خداوندی که عالم بکل شیء هست، از همون زمان می‌دونسته که اون زمان قیام قائم رخ نمی‌ده و حضرت ولی‌عصر (عج) اون قائمی هستند که بعد از غیبت، قیام می‌کنند، رشته‌ی کلام در بین سؤالات و شبهات متعدد مخاطب عامت گم می‌شه و از بحث اصلی باز می‌مونی. اما این موضوع به قدری مهمه که به عقیده‌ی بنده باید زمزمه‌هاش به گوش مخاطب عام هم برسه.

رفقا! حکومت جهانی عدل که از ابتدای خلقت بشر بهش وعده داده شده، چند باری تا مرز روی دادن پیش رفته. اوجش در زمان امام صادق (ع) بوده (بیشتر بخوانید).

حضرت امام آیت‌الله خمینی، حضرت آقای خامنه‌ای و مراجعی از شیعه که بحث حکومت عدل جهانی براشون مهم‌تر از مسائلی مثل نجاست و طهارت بوده و هست، روی این مسائل مطالعات عمیقی داشتند و مدلی که در پیش گرفتند، مبتنی بر روایاتی است که از زمان امام صادق (ع) باقی مونده. این‌که در نزدیکی قیام قائم چه اتفاقاتی قراره بیفته، چه باید کرد، چه نباید کرد، فرآیندی‌ست که چند باری تا مرز وقوع رفته، خصوصاً در زمان امام صادق (ع). این‌که در این زمان کجاها شما در معرض تهاجمی و کجاها نباید هیچ باکی داشته باشی، تبیین شده. اجتهاد بر سر این بخش از تشیّع، موجب شده که رویّه‌ی سیاست خارجی جمهوری اسلامی تدوین بشه. این‌که در کدام جنگ باید حضور قطعی داشته باشی، در کدام جنگ نباید دخالت کنی، در کدام جنگ باید پشتیبانی پشت پرده بکنی، در کدام جنگ باید علناً پشتیبانی بکنی و الی آخر، بر اساس مواردی‌ست که بر اساس اجتهاد و تفقّه در این بخش از دین خداوند به دست میاد و حساب و کتاب داره.

چیزی که مغز جماعتی از سیاسیّون و افکار عمومی در نظر نمی‌گیره و همیشه براش سؤاله که چرا مثلاً در سوریه مستقیماً ورود کردیم، در یمن در خفا ورود کردیم، و با طالبان یا باکو وارد جنگ نشدیم و نمی‌شیم. چرا موضعمون در مورد مسلمانان میانمار فلان بود، در مورد چین بهمان بود، در مورد فلسطین اِل کردیم و درمورد عربستان و روسیه بِل کردیم.

این‌ها به جز تدبیر و عقل، از عبودیّت و وحی هم سرچشمه گرفته، مبتنی بر چیزی که پیش از ما اتفاق افتاده و در دین کامل اسلام حقیقیِ دوازده‌امامی در دسترسه.

صادق آل محمد (ص)، به جز آن‌که مذهب شیعه رو زنده فرمودند، به اراده‌ی خداوند بابی از ابواب فقه رو احیا کردند تا مجموعه‌ی اون برای اهل تفقّه و علمای زمان غیبت باقی بمونه و چراغ راهشون باشه که طوری عمل کنند که به قیام قائم منتج بشه. ان‌شاءالله.



+ این‌که من از وسط بلاد کفر، چنین بنویسم و به شما بگم که حکومت دینی در جمهوری اسلامی بسیار بسیار بسیار ریشه‌دارتر از این تحلیل‌های سطحی ماست، از این بابت نیست که سرم درد بکنه برای شبهات شما و دردسرهای بعدی خودم. فقط دارم می‌گم عزیزانم! اتفاقات روی دور تند افتاده به فضل و کرم خداوند. چشم و گوشتون به اون‌جایی باشه که همراه با عقلانیت و معنویت، داره برمبنای دایره‌ی اجتهاد در مسائل وحیانی مربوط به قیام قائم عمل می‌کنه. و وقتی از چارچوب کشوری که داخلش هستیم بالاتر میایم و بدون عقده‌های فردی به جهان نگاه می‌کنیم، می‌بینیم چه‌قدر عمیق اثر خودشو گذاشته و جریانی که باید بسازه رو ساخته، هرچه‌قدر که من و توی ایرانی غر بزنیم و از گرونی و بی‌عدالتی بگیم و بنویسیم و رنج ببریم. :)

دوستان من! صبح موعود خیلی نزدیک‌تر از چیزی‌ست که فکر می‌کنیم. بسازیم خودمونو که وقت تنگه. شبهات چند برابر، خروج و ریزش از دین به حدّ اعلی و ماندن بر حق سخت‌تر و سخت‌تر خواهد شد. ریشه بدوانید و آماده باشید محبّین حضرت زهرا (س).

حیدر مددی.

بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۲ مهر ۰۲ ، ۱۵:۲۹ ۱ نظر