هبوط

خیالک فی عینی،
و ذکرک فی فمی،
و مثواک فی قلبی،
فاین تغیب؟!

آخرین نظرات
  • ۶ خرداد ۰۴، ۰۹:۰۵ - ن. .ا
    :)

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هو/


یک؛
امیر سیّاری مریض بود. قرار نبود تشریف بیارن. یعنی قرار بود، ولی لغو شد. وسط برق آفتاب بودیم، یه ساعتی مونده به ظهر شرعی، که دیدیم دلش نیومده بود نیاد و ناگهان اومد. امیر خودمون «ایست» کشید برای امیر سیّاری، و همون همیشگی، که در کوتاه‌ترین لحظه بعد از ایست، «از نو» دادن و همه آزاد شدن. میدان صف شده بود و بعدشم خبردار. همه‌ی اینا با هم پنج دقیقه هم نشد. امیر سیّاری خیلی حالش خوب نبود. می‌گفتن سرماخوردگی ساده‌ست. سعی کرد کمی فلسفی حرف بزنه، حرف حسابی بزنه، از ولایت و وظیفه بگه، مستمع خوبی ولی نداشت متأسفانه. یه وقتایی آدم نمی‌دونه چرا یه عدّه‌ای رو یه جوری دوست داره که تو دلش بهشون می‌گه «دردت به‌جونم». امیر سیّاری ولی از اون افراد برای بنده نیست. خدا حفظش کنه.

دو؛
سر ظهر که بچّه‌ها داشتن ارتش همیشه قهرمان اسلام رو می‌پیچوندن که قیلوله‌شون قضا نشه، گوشه‌ی مسجد داشتم توی گوشیم مقدّمه‌ی ملاصدرا روی تفسیر سوره‌ی واقعه رو می‌خوندم. رسیدم به اون‌جایی‌ش که می‌گه:
«بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسى هستم؛ ولی همین که کمی بصیرتم باز شد خودم را از علوم واقعی خالی دیدم. در آخر عمر به فکر فرو رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آل محمّد (علیهم‌السلام) بروم. یقین کردم که کارم بی‌اساس بوده است؛ زیرا در طول عمرم به جای نور در سایه ایستاده بودم‌. از غصّه، جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید تا رحمت الهی دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم. درِ خانه‌ی وحی را کوبیدم... درها باز شد و پرده‌ها کنار رفت...»
روی اون‌جایی که می‌گه به جای نور در سایه ایستاده بودم، مکث کردم‌. چه‌قدر آدم منصف و دقیقی بوده. نمی‌گه در ظلمت بودم، می‌گه در سایه بودم. یه وقتایی آدم هوس می‌کنه هر چی داره رو بده تا بعضی از افراد رو یه بار از نزدیک ملاقات کنه. از خیلی نزدیک. خیلی خیلی نزدیک... یه نزدیکی که توی این عالَم، مثالش نیست. ملّاصدرا ولی از اون افراد برای بنده نیست. خدا رحمتش کنه.

سوم؛
صدای اذان بود که بلند شد و منی که یاد یکی از فرمایشاتم (!) به فیش‌نگار افتادم. شاید پنج سال قبل بود یا کمی بیشتر. فیش‌نگارو یادتون میاد؟ که هی کتاب می‌خوند و هی فیش‌های کتابا رو توی وبلاگش می‌نگارید و هر چند وقت یه‌بار توی نظرات وبلاگش دعوا راه می‌فتاد...
یه بار بهش نقل به این مضمون گفتم که شاید بشه آب‌های عالَم رو سه دسته کرد:
۱- آب‌های مضرّ: مثل مسکرات، مثل لجن، مثل آب آلوده به وبا... آبی که نباید نزدیکش شد، چه برسه به خوردنش.
۲- آب‌هایی که مفیدن، یا حدّاقل مضرّ نیستن: مثل آب هندوانه، آب طالبی، آب هویج... خوبه که بخوریمشون. ولی فقط خوبه که بخوریمشون.
۳- آبی که مفیده و مطهِّر: آب مطلقی که می‌شه باهاش وضو گرفت و چشما رو بست و دست کشید روی قرآن و روی خاک کف پاهای حضرت ولی‌عصر (عج).
آدمی که اصل مزاجشو بذاره روی آب دوم، عمرشو صرف نوشیدن آب‌های مفیدِ مضاف کنه، دمش خیلی گرمه! خیلی بهش خوش می‌گذره، خیلی سلامت می‌شه، خیلی درجه یک می‌شه... اما آخرش نه سیراب می‌شه، نه تطهیر.
یه وقتایی آدم دلش برای بعضی از آدما تنگ می‌شه و جای خالی‌شون رو حس می‌کنه. فیش‌نگار ولی از اون افراد برای بنده نیست. خدا خیر رو به وجودش جاری کنه.
۰۴/۰۳/۰۶
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

حرفِ گفتنی

نظرات  (۱۰)

۰۶ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۰۸ بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
یه ۶ ماهی انگار ننوشته بودم. کسی هم احوالی نپرسیده بودا... بی‌معرفتا :))))
پاسخ:
از دل برود هر آن‌که از دیده برفت آیا؟
۰۶ خرداد ۰۴ ، ۰۴:۱۵ شبکه اجتماعی ویترین
سلام
خیلی دوست دارم نوشته هاتون رو تو شبکه اجتماعی ویترین هم مطالعه کنم
محیط ویترین- با بقیه جاها فرق میکنه
میتونید از با-زار -دانلودش کنید
https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app
پاسخ:
سلام
پولم می‌دی یا خالی خالی؟
:)
پاسخ:
پیوسته دمت گرم و دلت شاد و لبت خندان باد؟
عموما اینجا کسی از کسی، حالی نمی‌پرسه
چون خیلی ها، خیلی وقته نیستن و آدمهایی هم که هستن، به رفتن و نبودن‌ها عادت کردن دیگه
پاسخ:
باورم نمی‌شه یه زمانی هی مطلب می‌نوشتیم. از کجامون درمیومد این همه حرف؟
۰۷ خرداد ۰۴ ، ۰۳:۳۱ شبکه اجتماعی ویترین
سلام
تو شبکه های اجتماعی با زیاد کردن فعالیت و فالوور میتوان به درامد هم رسید
پاسخ:
سلام
یعنی شما مثل یوتیوب و اینستاگرام، تبلیغات دارید و پول میدید؟
آدم فکر می‌کنه تهش معلوم می‌شه به جای اونایی که نیست، کی هست؟ ((:
پاسخ:
اومممم...
برای بنده:
توی قسمت اول، بعد شهید سردار همدانی، شاید مثلاً امیر سرتیپ آراسته.
توی قسمت دوم، حضرت اباالفضل‌العباس (ع).
توی قسمت سوم، وبلاگ برای خاطر آیه‌ها دکتر روستا.
۰۸ خرداد ۰۴ ، ۰۳:۲۸ شبکه اجتماعی ویترین
یکی از ویژگی هایی که ویترین داره اینه که تبلیغ نشون نمیده البته فعلا
پاسخ:
اگه تبلیغ ندارین پس چه‌طوری پول می‌دین؟
اگه پول می‌دین پس چه‌طوری تبلیغ ندارین؟ :/
حسین پناهی می‌گفت:
چشم اگر فرو بندم جهانی در ظلمات خواهد رفت
وقتی شما چشم از بیان فرو بستی و جهان بیانی ها در ظلمات فرو رفت، پس ما هم نبودیم...
و شما تو این شش ماه که ما نبودیم احوالی از ما نپرسید
ولی خب ما شما رو جزو بی معرفتا نذاشتیم
:)))
البته تف به ریا
پاسخ:
۲۴ بهمن اومدم بهت سر زدم مرد حسابی توی مطلب تعادل که نوشتی، گفتم کمبود برق نداریم. حال و احوال از این بیشتر؟! این منتهای احوالپرسی نیست آیا؟ =)))))
خدا قسمت کنه دسته‌جمعی بریم محضر امامزاده پزشکیان کسب معرفت کنیم :))))
تفت پاشید تو چایی‌م. بح‌بح... خوشمزه بود :)))))))
۰۸ خرداد ۰۴ ، ۱۵:۵۷ شبکه اجتماعی ویترین

خب فعلا پول هم نمیدیم دیگه
سلام علیکم
ان شاء الله همیشه خوب و روبه‌رشد باشید.
فرمایشتون عالی بود! خداوند خیر فراوان نصیبتون کنه.
پاسخ:
سلام و رحمت
حال شما چطوره؟
عید شما مبارک
احادیثم رو بعد از شهادتم منتشر بفرمایید قربان :))))

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.