رجعت
جمعه, ۲۹ دی ۱۴۰۲، ۰۱:۱۱ ق.ظ
هو/
دقیق و درست نمیدانم چهقدر از ۱۴۰۲ - یا بهتر بگویم از ۲۰۲۳ - را در سفر گذراندم. نمیدانم چهها بر من گذشت. یاد سرماها، مریضیها، بیخوابیها، سختیها، ناامنیها، غربتها و هفده کیلو وزن کم کردنم که میافتم، استخوانم تیر میکشد؟ نه... این در برابر آنچه مخلصین پیش و پس از ما ناخالصها کردهاند، هیچ نیست. من حاضرم تمام اینها را بدهم به ازای یک دم و بازدم آن جوانمردان دههی شصت خیبر و فتحالمبین و والفجر. به ازای یک پلک بر هم زدن آن جوانمردان در نبل و الزهرا و فوعه و کفریا.
من خجالت میکشم اگر بگویم سختی کشیدم. شرم میکنم اگر بنویسم از آنچه بر من گذشت.
من فقط سرم را بالا میگیرم و میگویم، زمین را دور زدم تا برسم سر جای اولم و بنویسم:
اگر پیش از این سرباز سیدعلی خامنهای بودم، حالا پیشمرگ اویم. اگر تا کنون از آنچه سیدروحالله الموسویالخمینی (ره) با مملکتم کرده بود، در تئوریها خوانده و از پدرانم شنیده بودم، حالا به چشم دیدم.
من، یک ذرّه غبارِ آلودهترین روز هوای جمهوری اسلامی ایرانم را به دنیا و آخرت ماسوای آن نمیدهم.
جان من پیشمرگ آنکه سکاندار این مملکت است. روح من به فدای آنکه بنیانش را گذاشت. جسم و جوانیام وقف مردم حلالزادهی بعضاً غرغروی محب امیرالمؤمنینش.
۰۲/۱۰/۲۹
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.