همهی غمم بُوَد از همین، که خدانکرده خطا زنی...
جمعه, ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ۰۳:۵۳ ق.ظ
هو/
نمیدونم تا یک ماه آینده زنده میمونم یا نه.
نمیدونم اگه زنده بودم، میرسم از این روزا بگم یا نه.
نمیدونم تونستم کاری که باید رو بکنم یا نه.
نمیدونم پدرشون دراومد بالاخره یا هنوز جا داره که پدرشونو دربیاریم.
فقط از آفاق که میرم توی انفس، میبینم تو هر برهه از زندگی، فکر میکنم توی سختترین شرایطم. و بعدش یه بابی از سختی باز میشه که سختیهای قبلی در مقابلش آسونیه.
خدایا! نکنه معنی إنّ مع العسر یسرا این باشه؟
نکنه آسونی امروز، همون سختیهای دیروزن که جلوی سختیهای امروز، خوار و خفیف شدن؟
خدایا! ممنونم ازت که منو در رنج آفریدی. ممنونم که منو در کرب گذاشتی. ممنونم که منو بلا دادی. حمد تو... شکر تو... منزه من!
۰۲/۰۹/۲۴
من فکر میکنم که اون شکرگزاریِ در بحبوحهی سختیها همون آسونیه شاید چون خیلی خیلی تحمل سختی رو آسون میکنه
گاهی هم اون آسانیها هستن در جریان زندگیمون منتها سختیها اونقدر مارو در هم میپیچن که دیدن آسانیها سخت میشه