هو/
محمد روفرشباف +، به قول خودش، این چند ساله پیگیر کتب و سخنرانیهای آقای طاهرزاده بوده. برایش از اربعین چند سال پیش گفتم که - به قول دکتر صدیق: از کَرَمِ مولا - با ایشان رفیق طریق شده بودیم. گفتم که برخلاف بچه و بزرگ که تا میرسیدند، میگفتند «استاد» و مثل یخ وامیرفتند، پررویِ منتقدِ درونم بیرون زد. نهایتِ ادب و فصاحت و بلاغتم را به کار گرفتم که بگویم:
«مقایسهی ایدهآلهای جمهوری اسلامی در نظر، با خرابکاریهای مدرنیته در عمل، در برخی کتابهایتان، شاید کار صحیحی نباشد. فکر با فکر باید تطبیق شود، و فعل با فعل. ضمن اینکه قابلیت اجرای نظریهها، خودش یک معیار است؛ و اگر به هر دلیلی نظریهها در کشور قابل اجرا نباشند؛ مردودند.».
نفس سردم را در مقابل نفسهای گرم همراهانشان که حیرتزده بودند، بیرون دادم که:
«حداقلِ انصاف این است که سعی کنیم جمهوری اسلامیِ عملیِ فعلیِ سی و چند ساله (آن روزها هنوز چهل ساله نشده بود) را با مدرنیتهی عملیِ سی و چند ساله مقایسه کنیم.».
و آخرش گفتم:
«شاید ناجوانمردانه باشد اگر متن مدرنیته را زندگی نکرده باشیم و به قیاس با زندگی در بطن جمهوری اسلامی، مردودش کنیم.».
همین نقدهای خامِ یک دانشجوی یکلاقبا که در مقابل تمجیدهای دیگران از ایشان قرار گرفت، شروع رفاقت ما با حاج اصغر طاهرزاده شد تا به امروز؛ به کَرَمِ مولا. نقدهایی که گاهی بین صفحات کتابهایشان نوشتهام.
این خاطره با محمد روفرشباف، مقارن شد با یک اتفاق دیگر. از میانِ بچههای گروه حدیث کساء بلوکهای دکترای خوابگاهِ داخلِ دانشگاه، مجتبی را آن سال در میان همراهان و ارادتمندان آقای طاهرزاده در پیادهروی اربعین دیده بودم. این رفیقِ انقلابیِ اهل کسای ما، گاهی همه چیز را به سبک استاد بزرگوارش با منطق کامل و جامعی به نقد میکشد. اما گاهی آن چنان می گوید، انگار که همهی ما - گرچه به شدت قابل نقدیم - داریم با سیاست غربی و ضدّ جمهوری اسلامی و ضدّ عدالت و ضدّ ایرانی عمل میکنیم. مثلاً همین چند روز پیش آمد به خاطر اطلاعیهی امور خوابگاهها مبنی بر تعلق خوابگاه مشروط بر تسویه حساب فوری، یک متن بلندبالا نوشت که این چه کاری است در این شرایط میکنید؟ چرا دانشجو باید در این شرایط کرونا پول بدهد؟ و الخ.
علی - که مشاور دانشجوییِ معاون دانشگاه و از آن مهمتر یکی از اعضای گروه حدیث کسای خوابگاه است – رسید و در چند جمله برای پاسخ به طومار اعتراضی و منتقدانهی مجتبی عیناً نوشت: «ظاهِرهُ أرجح مِن باطنه. در ظاهر [مسئولین امور خوابگاه برای تراز کردن امور اداری و مالیشان] میخوان بگن ما [طبق قوانین] اعلام کردیم، ولی خوب بعدا میگن نشد و [دانشجوها] پرداخت نکردن.».
و همین توضیح ساده، یک طومار نقد و نصیحت و قضاوت و دلسوزی و برداشت غلط مجتبی را به باد داد و گفت که اتفاقاً حال دانشجو را میفهمیم و کسی هم از شما پول نمیگیرد.
مقام نقد و نظر، بسیار عزیز، غیر قابل اجتناب و حتی وظیفه است. اما به نظر بنده، یکی از اصلیترین مشخصات نقد سازنده، به جز انصاف و در نظر گرفتن شرایط و دیگر موارد، این است که از لب و دهان آدمی بیرون بیاید که به شرایط عملیاتی و عملکردی هم واقف باشد. وگرنه هر کدام از ما یک جنبش عدالتخواهیِ بالقوه، و یک طلبهی خوشفکرِ منبرنشینِ درون داریم که می تواند هر روز و برای هر موضوعی «باید باید» راه بیاندازد، بی آنکه هیچکدامشان واقعبینانه و قابل عمل باشد.
علاوه بر همه ی این موارد، به عنوان یک آدم اجرایی و مدیریتی در سطح بسیار خُرد این مملکت که در حال کسب تجربه است، عمیقاً معتقدم که یکی از عیوب پنهان بزرگ کشورمان در حال حاضر، این است که بسیاری از شعارها و نظریههایی که با آن انقلاب شده، یا اساساً امکان پوشیدن جامهی عمل ندارند، یا در سطوحِ مفسرین این نظریات هیچ برنامهی عملی مناسب و قابل اجرایی ارائه نشده است. بیشتر نظریات ایرانی - اسلامی ما فقط نظر است و بر روی شعارها و «باید باید»ها استوار شده. قشری که موظف به تبیین و تفسیر و ارائهی راه و روش عملیاتی کردن این نظریات بوده، اکثراً فقط بر روی تبلیغ و گسترش نظریهها متمرکز شده است. متأسفانه فضای مجازی هم به گفتنهای ما افزوده و بسیاری از ما را صاحب «گفتمان»ِ خودمان کرده است. تأسف بیشتر، آنجا که داریم به «قاعدین»ی تبدیل میشویم که قعود و حرف و نظر را به «جهاد» نسبت میدهیم و گمان مجاهدت داریم. اگرچه که تبلیغ و سخن، بخشی از جهاد و قیام است؛ اما وقتی به سمت عمل نرود، سوی قعود سوق میدهد. عقیده و نظر بنده این است که مبانی اسلامی، بیش از آنکه به مبلّغ نیاز داشته باشد، به مفسّری نیاز دارد که برای مفاهیم انتزاعیِ موجود در کتب بزرگ و بزرگان ما، برنامههای عینیتبخشِ معقولِ قابل اجرا ارائه کند.
گرچه گفتن و شنیدن و روشن کردن اذهان و عقلها، امری لازم است، اما کافی نیست. وقتی همه چیز بر گفت و شنود متمرکز شود، به قول سعدیِ جان باید گفت: به عمل کار برآید، به سخندانی (رانی) نیست. به تجربه میگویم که راه نفوذ به قلوب، از راه گفتنِ محض، در ابتدا آسان، اما در ادامه دشوار است و کمدوام. باور نمیکنید؟ به تماشای سخنرانِ حاذقی که مسئولیت ریاست دولت این کشور را بر عهده گرفته، بنشینید. حرف و نظریه، به مرور زمان، قدرت پیشروی محدودتری از عمل عینی دارند. گرچه گوش به قلب نزدیکتر است، اما ابراهیم (ع) که با گوشش وحیِ معاد را استماع میکرد، از یک جایی به بعد از خدا خواست که أرنی کیفَ تُحیی الموتی،...، لیطمئنّ قلبی*. پس باید از گوش وارد شویم و با چشم و حسّ تثبیت. یا دقیقتر آنکه با عقل وارد شویم و با قلب تثبیت. حال آنکه ما عادت کردهایم در گوش مخاطب و عیال و ولی نعمتمان بمانیم.
+ آن شب به محمد روفرشباف، آیتالله حائری شیرازی را به عنوان نمونهای از عالم عاملِ منتقدِ فهیم معرفی کردم. فردی که برای عینیت بخشیدن به آیههای کلامِ خدا، برنامه داشت. اگر میگفت عدالت، در کنارش برنامهی قابل اجرا میداد و خودش هم از مرحلهی تبیین، وارد میدان عمل میشد. اگر میگفت غرب بد است، کنارش راهکار عملی برای خوب شدن میداد. این بود تفاوت ایشان با سایرینی که بنده میشناسم.
به نظر میرسد که انقلاب اسلامی و حتی جنبشهای ملیگرا، به حدّ کفایت، نظریهپرداز و «باید باید»بکن دارند. پیشنهاد بنده این است که در این شلختهبازار نقدها، به نظرات آدمهای عملیاتی بها بدهیم؛ نه به نظریهپردازهایی که سالهاست مشغولاند و میدان جنگشان فقط اذهان و عقل مردم بوده.
این مسئله را مطرح کردم، چون میبینم که موضوع بحث بسیاری از وبلاگ های مفید هم از جنس بکنبکن و انتزاع است. بر روی این بخش از زمین خدا اهل عمل بسیار است، مبناشناس هم بسیار. این کشور اما مبناشناسِ اهل عمل کم دارد. فردی که هم خوب بفهمد، هم فهمش را خوب به منصهی ظهور بگذارد. نمونهای که عیناً نشان بدهد و بگوید من در حد بضاعتم کردم و شد؛ شما هم بکنید، به امید خدای سبحان میشود.
از آن طرف ماجرا هم فقط چند جمله به خودم عرض میکنم. بیا دربارهی همه چیز حرف نزنیم. ما، آدمیم، نه آچار فرانسهی علوم انسانی. حرفِ قطعی زدن و نقدِ قطعی کردنِ آنچه بدان علم صحیح یا جامع نداری، تقوایت را با یک تق، وا میکند.
* مبارکه بقره/ شریفه 260
پینوشت: من، سالهاست که آدم این مدل حرف و حدیث و بحثها نیستم. بیشتر مینشینم به تماشا. نمیدانم چرا نوشتم. امید که به خطا نرانده باشم. امید که بار اول و آخر باشد.
فیلم:
به فرزندان خود شنا، سوارکاری، تیراندازی و موشکپراکنی بیاموزید؛ بلکه کمی هم از دروس نظری به وادی عمل بیایند :)))