شنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۱۲:۴۲ ق.ظ
هو/
این روزای قشنگ که آسمون نزدیک زمین شده، روزاییان که به برکت یحیی سنوار و محمد ضیف - انشاءالله - آخرین قهرمانان قبل از ظهور حضرت ولیعصر (عج) مثل ستارههای پرنور در قلوب و اذهان مردم میدرخشن.
این درخشش مدیون نقطهی عطفیه که یکسال پیش شهید اخیر بنا کرد؛ وگرنه خیلی ساله که خیلیا، خیلی عجیبغریبتر، خیلی قهرمانانهتر، اومدن و رفتن.
کمتر کسایی هستن که شیخ احمد یاسین رو بشناسن. پیرمردی که از دل مساجد شروع به کاشتن نور مقاومت در دل یحیی سنوار و محمدضیف کرد. پیرمردی که اسماعیل هنیه رو پرورش داد. پیرمردی که بعد نماز صبح ترور شد. که اون تروریست بعد ترور گمان میکرد کارش تمومه. غافل از اینکه ریشهی گلهایی که کاشته بود، تشنهی آب بودن. آبی که از خون رگهای شیخ تأمین شد.
کمتر کسی هست که عبدالعزیز رنتیسی رو بشناسه. یه شخصیت کاریزماتیک. خیلی کاریزماتیکتر از یحیی سنوار. کسی که سگ هار منطقه از جسدشم میترسید. کسی که کمتر از یکماه بعد از جانشینی شیخ احمد یاسین به سبک حاج قاسم ترور شد.
و از همه کمتر، اسم یحیی عیاش شنیده شده. مهندسی که تو دامن اسرائیلیها مهندسی خوند تا علیهشون ازش استفاده کنه. درست مثل موسی که تو دامن فرعون بزرگ شد تا فرعونکشی کنه. کسی که متخصص ساخت بمبهای فلسطینیها شده بود. کسی که تلآویو رو لرزوند. کسی که یه تنه سگکشی رو تا مرز سهرقمی کردن جلو برد. کسی که درست مثل ماجرای پیجرها، تو موبایلش بمب گذاشتن تا بتونن ترورش کنن. میدونید؟ آخه تو زندگی مخفیانهش یه روتین همیشگی داشت. هفتهای یه بار تلفن میزد به پدرش تا صلهی رحمش قطع نشه. وگرنه کسی از پس مهندس یحیی به این راحتیا برنمیومد.
اینایی که براتون نوشتم داستان نیست. اینا زندگی اهالی مقاومته. حافظهی خیلیاتون برمیگرده به حاج قاسم. یا تو بهترین حالت به عماد مغنیه. ولی این ماجرا خیلی عقبتره. خیلی خیلی. شهادت یحیی سنوار شوخیه تو این مسیر. گرچه این مسیر مدیون یحیی سنواره. چون سنوار بود که از یک سال قبل این ستاره رو برای تمام اهل دنیا مشتعل، نورانی و دنبالهدار کرد.
دنبالهای که منتظریم تا ما رو هم سوار خودش کنه. انشاءالله.
۰۳/۰۷/۲۸
کتابی هست که بشه این تاریخچه رو ازش مطالعه کرد؟