لعلّنا نعقل!
جمعه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ۰۱:۱۳ ق.ظ
هو/
یکم،
یک جایی - به گمانم در کتاب ده گفتار - مرحوم شهید مطهری قریب به این مضامین فرموده بود که:
«اگر فتواهای فقیهان را در کنار احوال شخصی و تجربی زیستیشان با هم مقایسه کنیم، میفهمیم که سوابق ذهنی و عملی یک فقیه و تجربهی زیستهاش در دنیای خارج چگونه در فتواهایش اثر میگذارد. آن چنان که فتوای عرب بوی عربی و فتوای عجم بوی عجمی میدهد؛ فتوای شهری بودی شهری، فتوای دهاتی بوی دهاتی.».
دوم،
راستش را بخواهید خدا توفیق داده با دو سر طیف شیعه سر و کله زدهام. از طیفی که صریحاً ولایت را برای عاقبتبخیری واجب نمیداند (که عمدتاً خارج از ایران زندگی میکنند و با مسلمانان اهل تسنّن رفتوآمد زیادی دارند)، تا آن قشر اصطلاحاً سنّتی که به نام ولایت مولا علی (ع) طومار هر که را تشخیص دهد حب علی یا بغض فلانیاش کم است، در هم میپیچد (که معمولاً نهایت افق این طیف هم از کربلا آنطرفتر نرفته).
این دو سر طیف که یک شوخی در چارچوب ایرانیان است. بگذارید برایتان بگویم که همین چند هفتهی پیش همسفرهی عبدالله و برادرش، دو شیعهمذهبِ عربستانی بودم که عاشق حاکمشان - محمد بن سلمان (لعنتالله علیه) - بودند و در مدحش میسرودند. عبدالله از اقوام شهید مرحوم نمرالنمر بود، اما از صمیم دلش راضی بود به حضور بنسلمان که به قول خودش از چنگال وهابیت نجاتشان داده. حالا او هم به قول خودش مراعات خطوط قرمز بنسلمان را میکند و اصلاً گور پدر شیخ نمر صلوات! این دو برادر، از حوثیهای یمنی هم متنفر بودند و میگفتند اینها اصلاً شیعه نیستد. یعنی ضمن علاقه به بنسلمان برای بقای حیات دنیوی، رگ انقلابی شیعی هم داشتند که حوثیها را تکفیر میکرد برای عاقبتبخیری اخروی! معجون جالبی بود.
خلاصه خشاب تجربهام پر است از آنچه دیدهاید و ندیدهاید. از آنچه نوشتنیست و از آنچه نمیشود نوشت. همینقدر بگویم مواردی دیدهام که دو سر طیف ایرانی در آن شوخی تلقی میشود.
سوم،
در بین تمام این افکار و عقاید، میخواهم برای یک سر طیف شیعهی ایرانی، یک خط مشترک را باز کنم. این طیف علیرغم برائتی که نسبت به اهل تسنّن ابراز میکند، یک خط مشترک عمیق با آنها را ملکهی روح و وجود خود ساخته.
حتماً میدانید اهل تسنّن افراطی اصرار دارند که شیعه مشرک است. طفلکیها، توسّل ما را آمیخته به شرک میبینند. مشکلشان هم این است که نمیفهمند ما ارتباط ولایت اهلبیت را در طول میرسانیم به ولایت رسولالله و آن را عین ولایت خدا میشناسیم. متوجّه نمیشوند که این ولایتها در عرض هم نیستند و ضِدّ و نِدّی وجود ندارد که شرکی ساخته شود.
یک طیفی از شیعه هم هست که نمیخواهم وصلهی افراطی به آنها بچسبانم؛ اسمشان را هر چه میخواهید بگذارید؛ مثلاً فکر کنم خوششان بیاید اگر «شیعهی برائتی» بنامیمشان. این طفلکیها همین احساس اهلسنت به اهلبیت را نسبت به ولایتفقیه چه عامه و چه مطلقه دارند. مثلاً عارشان میشود بگویند «امام» خمینی یا «امام» خامنهای. از منظرشان کفر است لفظ امام را برای غیر دوازده معصومِ مطلق به کار برد! خلاصه اصرار دارند که ما دوازده امام داریم و نه سیزدهتا و نه چهاردهتا.
بندگان خدا اصلاً متوجه نیستند که خودشان مشتبه به همان اشتباه اهل سنت افراطیاند. همان حسی که اهل سنت افراطی نسبت به شیعه دارد و او را مشرک میپندارد، این بندگان خدا نسبت به قائلین به ولایتفقیه دارند. یکجوری غیظ میکنند انگار کسی که قائل به ولایت ولیّفقیه است، او را در عرض امام زمان (عج) یا قابل قیاس با ایشان قرار داده!
خیر عزیز من! برای اینکه ذهنتان یاری کند قیاس میکنم:
همانطور که «علی (ع)، خدا نیست؛ و از خدا جدا نیست»، عدهای هم قائلاند که «ولیّفقیه، امام زمان (عج) نیست؛ و از امام زمان (عج) جدا نیست».
اگر بتوانید همین دو سه خط را بفهمید، خدا میداند چه ابوابی بر روی جهان شیعه گشوده میشود و قلبتان چهطور متین و آرام میگردد.
چهارم،
بعید است که این چند کلام به دست اهلش برسد. اگر هم برسد طوری نوشتهها و نویسنده را به دیوار میکوبند که بیا و تماشا کن.
میدانم که مشکل اصلی در سبکهای ناقص از درک تشیّع، وسعت کوتاه دید آفاقی و انفسی است. اما خب این زاویهی نگاه باید یک جایی بیشماتت برای شماتتکنندگان نوشته میشد.
به هر روی، شماتتکننده نمیمیرد تا مبتلا به مرض شماتتشونده شود. خندهدار آنکه شماتتکننده، شیعهی برائتی باشد و شماتتشونده یک سنّی افراطی.
۰۳/۰۶/۲۳