هو/
هو/
هو/
و إذا سَمعوا ما أُنزل إلی الرسول، تری أعینهم تفیضُ منَ الدَّمعِ مما عرفوا من الحق...
و زمانی که میشنوند آنچه [از بلا] به سوی رسول نازل شد، چشمهاشان را پر از اشک میبینی از آنچه که از حق شناختهاند...
مائده/ ۸۳
+ میفرمود عاشورا امتحان رسولالله (ص) بود که بر ایشان نازل شد، همانطور که بریده شدن سر اسماعیل امتحانِ ابراهیم (ع) بود.
هو/
هو/
اعتراضات را باید از منظر بسترشان دنبال نمود. مثلاً اعتراضات سال ۸۸ با زمینهی سیاسی - اجتماعی، مربوط به طبقهی متوسط شهرنشین شهرهای برخوردار و نیز طبقهی مرفه جامعه بود. اعتراضات ۹۸ با زمینهی اقتصادی مربوط به طبقهی متوسط و زیر متوسط جامعه میشد. اعتراضات امسال امّا بیش از آنکه از منظر اجتماعی و سیاسی مورد تحلیل باشد، از منظر نسل قابل بررسی است.
هستهی اصلی این اعتراضات که تبدیل به اغتشاش شده را دههی هشتادیها تشکیل میدهند. یک نسل یاغی که گوش به حرف احدی نمیدهند. حالا یاغی بودن این نسل ضمیمه شده به آنچه در دل نسلهای قبلی عقده درست کرده. به عبارتی میداندار اعتراضات دهه هشتادیها هستند و پشتیبانی از طرف نسلهای قبلی (دههی سی، چهل، پنجاه، شصت و هفتاد) که از اوضاع اجتماعی - اقتصادی و سیاسی خسته شدهاند، انجام میشود. پشتیبانی به معنای رضایت قلبی و همراهی دلی و تحسین لسانی است که تکوتوک در میدان عمل هم ظهور میکند. امّا دیگر بر کسی پوشیده نیست که اصل اعتراض و در ادامه اغتشاش از طرف نسل دههی هشتاد است. بدین منظور لازم است یک نسلشناسی کلی بر روی جامعهی پس از انقلاب داشته باشیم:
۱- نسل اول و دوم؛ نسل دههی سی، چهل و پنجاه که در ابتدای مسیر قرار داشتند. این نسل، با آرمانهای جهانی و سرشار از ایثارگری بودند. به عبارتی شعار غالب آنها «راه قدس از کربلا میگذرد» بود و حاضر بودند برای آرمانشان از جانشان بگذرند. آنها مطلقاً خودشان را نمیدیدند و همه چیز برای غیر خودشان تعریف میشد. آرمانشان عالَمگیر بود و آزادی بشر. حاضر بودند برای مردم مظلوم آفریقا هم بجنگند. در یک کلام: «نسل ایثار و فداکاری برای جهان».
۲- نسل سوم؛ نسل دههی شصت. اینها از وضعیت جهانگرایی و آرمانگرایی جهانی گذشتند و به مّلیگرایی و ساخت ایران روی آوردند. افزایش فعّالیّتهای زیستمحیطی، افزایش متقاضی رشتههای روانشناسی، علوم اجتماعی و علوم تربیتی، افزایش تعداد معلّمین و نگرشهای اینچنینی منجر به نوعی آرمان میشد که از آرمان رهایی انسان عبور کرده بود و میخواست ایران را آباد کند. در یک کلام: «نسل ایرانگرا».
۳- نسل چهارم: دههی هفتادیها. این نسل اهدافش از ایران هم کوچکتر شد. دهه هفتادیها فقط خودشان و موفقیت خودشان را میدیدند. آنها برای اهداف شخصیشان از همه چیز عبور میکردند. سیل عظیم مهاجرت از کشور مربوط به این نسل است که زندگی خودش را دودستی چسبید. نسلی که شاید از جهانگرایی و ایرانگرایی عبور کرد و به خودگرایی رسید. در یک کلام: «نسل خودخواه».
۴- نسل پنجم: دهه هشتادیها. این جماعت تحت ملغمهای از تربیتهای عجیب و غریب مجازی و حقیقی قرار گرفتند. عمدتاً خانوادهگریزند. در نتیجه، جامعه که به مثابه یک خانوادهی بزرگ است را برنمیتابند. نسبت به پدر خانواده هیچ احترامی قائل نیستند؛ و لذا به پدر جامعه هم بیباکانه فحّاشی میکنند. این نسل از جهانگرایی، ایرانگرایی و حتی خودگرایی عبور کرده. برای این نسل، حتّی خودش هم مهم نیست. در واقع برای این نسل هیچ چیز مهم نیست. در یک کلام: «نسل هیچگرا».
۵- نسل ششم: دهه نودیها. شاید باورتان نشود، امّا معتقدم بهترین و بیعقدهترین نسل کشور احتمالاً همینها باشند. عدم تمایل به ازدواج و عدم تمایل به فرزندآوری موجب شد در دههی اخیر عمدتاً کسانی نسل جدید را بسازند که بسیار به خانواده و مقدّسات پایبندند. خانوادههای عمدتاً مذهبی، از انتخاب اسم تا تربیت صحیح برای فرزندشان وقت صرف کردند و بیعقدگی یا کمعقدگی در وجود انسانها ساختند و دارند یک نسل غالبِ قابل تحویل میدهند. دهه نودیها نه تنها آدمحسابیاند، بلکه از اولین نسلهای این انقلاب هم آمادهترند. تربیتهای آگاهانه، بنیادین، ضدّ عقده، سنّتگرا و حل شبهات در بستر خانواده، یک نسل عجیبِ یکدستِ ایرانی - اسلامی را برای ایران به ارمغان آورده. در یک کلام: «نسل سلام فرمانده».
معتقدم هر چه جامعه و والدین، دهه هشتادیها را به حال خود رها کرد، دهه نودیها میآیند و جبران میکنند.
طاقت بیاور ایران اسلامی که «سیجعلالله بعد عسرٍ یُسراً»...
هو/
وقتی فهمید با یکی از اولیای خدا مواجه شده، چشمهاش رو گذاشت زیر پای اون ولیّ خدا. تواضع و قدرشناسیش رو به اتمام و اکمال رسوند. خیلی خالص به حاجآقا خدمت میکرد. پیش خودمون با هزار غبطه میگفتیم حتماً با این همه زحمت خالصانه برای این پیرمرد الهی، خدا و امام (عج) رو از خودش راضی کرده. خوش به حالش...
تا روز آخر منتظر یه توصیه از حاجآقا بود. حاجآقا ولی تو اون سه روز هیچی نگفت. هیچی نگفت و رفت.
چند شب بعد حاجآقا رو تو خواب دید که بهش میگن: «اگه بدون اینکه میفهمیدی من از اولیای خدام بهم همینقدر محبت کرده بودی، باعث ترقّی و رشدت میشد. اما تو از وقتی خالص و محبّ شدی که منو شناختی. راه رشدت اینه که همیشه همینطور باشی. با همه همینطور باشی. برات فرقی نکنه طرف مقابلت کیه. تو آدم باش. تو به طور مطلق و بدون توجّه به طرف مقابلت آدم باش.».
+ فرمود خدا چند چیز را در چند چیز مخفی کرده. یکیش همین اولیای الهی که بین مردم مخفی شدن. مراقب مردم باشیم. شاید یکی از همین وبلاگنویسها ولیّ خدا باشه. شاید همونی که فکر میکنیم گناهکاره. موسی هم فکر میکرد خضر داره اشتباه میکنه. تو عالم ولایت باید باطنبین باشی تا بفهمی کی چهکارهست. دست کم نگیریم همون بهظاهر گناهکاره رو. یاعلی مددی.
هو/
توی آموزش نیروهای ویژه، یه سری آزمونهایی هست که روانشناسی پشت اونها - خصوصاً برای ماهایی که سعی میکنیم عینک الهی به چشم داشته باشیم - بسیار آموزنده و زیباست.
یکی از این آزمونها که اغلب نیروها رو مردود میکنه، آزمون خفگی در پنج دقیقهست. یعنی چی؟ دست و پای نیروی رزمی رو کامل و محکم میبندن و تو یه استخر به عمق سه متر رهاش میکنن. نیرو اگر تونست ۳۰۰ ثانیه (معادل پنج دقیقه) دوام بیاره، از این آزمون عبور میکنه و اگر نتونست هم تو همون رده میمونه و نمیتونه وارد نیروی مخصوص بشه.
حتماً تا الآن فهمیدید که اکثر نیروها تحت این شرایط دوام نمیارن. به هر حال یک انسان، هر چهقدر هم که نیرومند باشه، در مقابل خفگی بسیار ضعیفه. حدّاقل کرونا تو این دو سال بهمون ضعف تنفسی آدمایی با بدنهای ورزیده رو خیلی خوب نشون داد.
نکتهی جالب ماجرا امّا کجاست؟ اونجایی که این آزمون اصلاً ربطی به ورزیدگی نیرو نداره. اصلاً نیازی نیست نیرو، یک شناگر ماهر باشه. اصلاً ریههای قوی لازم نیست. حتّی آبشش هم نیازی ندارن.
کسی تو این آزمون موفّق میشه که با غریزهش بجنگه. وقتی یک انسان با دست و پای بسته توی آب رها میشه، غریزهی بقا باعث میشه تقلّا کنه. همین تقلّا کردن با دست و پای بسته باعث میشه نره کف استخر، و از طرفی روی آب هم نمیتونه بمونه. و در نهایت توی برزخی میمونه که نه روی آبه و نه کف آب. در حالیکه اگه خودشو به طبیعت بسپاره، میره کف استخر، پاش به کف استخر برخورد میکنه و میاد بالا. نفس میگیره، دوباره میره کف استخر، پاش میخوره، میاد بالا. و بهراحتی ۳۰۰ ثانیه به همین منوال تنفّس میکنه.
بهعلاوه، تقلّا برای تنفّس، ضربان قلب رو بالا میبره و شمارش تنفّس هم به دنبالش بالا میره. بنابراین نیرو رو زودتر تسلیم میکنه.
بله؛ تنها راه نجات تو این آزمون، دست کشیدن از واکنشهای غیرارادی و تسلیم شدن محض در برابر قانون طبیعته.
این آزمون برای سنجش هوش طرّاحی نشده. برای سنجش ورزیدگی طرّاحی نشده. فقط یک هدف داره: آیا میتونی خلاف غریزهت عمل کنی و همراستا با طبیعت شی؟
و این همون آزمونیه که خداوند متعال هر روز و هر روز از ما میگیره. ما رو تحت شرایط و وضعیتهای مختلف قرار میده تا ببینه میتونیم با غریزهی حیوانیمون مبارزه کنیم و تسلیم تقدیرش بشیم یا نه. آدمی که وقتی ناسزا شنید فوراً داغ میکنه و ناسزا میگه، توی نیروی مخصوص خدا مردود میشه. آدمی که به قاعدهی طبیعتش مراقب زبونش نیست همینطور. آدمی که بدی دید و از برادر و خواهر خودش کینه جمع کرد، تو نیروهای ویژهی خدا جایی نداره. و خیلی چیزای دیگه که شما طعم آزمونشو چشیدید و میتونید به انتهای این متن اضافه کنید.
ماه رجبمون پیشاپیش مبارک :)
+ دنیا رو رها کنیم. تقلّای دنیوی رو که کنار گذاشتیم، خودش میاد زانو میزنه جلومون.