خدایا!
تو میدانی آنچه (قبول مسئولیت) از ما سر زد، نه برای مسابقهی قدرت، و نه زراندوزی و دنیاطلبی، هیچکدام نبود؛
بلکه برای بازگردان معالم دین تو و اصلاح سرزمینهای تو، بهطوری که بندگان مظلوم تو در امنیت باشند،
و حدود زمینماندهی تو برپا شود.
+ از مولایم (ع)
خداوندا،
بحق مقام لیلةالقدری حضرت زهرا (س) که به مقام شهادت امام امیرالمؤمنین (ع) آمیخته شده،
توفیق بده با پختگی توأمان عقل و محبّت کشته شویم، دوباره زنده شویم، دوباره کشته شویم، دوباره زنده شویم، دوباره کشته شویم...
و آنقدر زنده و کشته شویم تا مولایمان از ما راضی و غم دل حضرت مادر کمی کم شود.
که هزارهزارهزار بار تکهتکه شدن، ذرهای بدهکاریمان را کم نمیکند.
هو/
اسلام جا خوش کرده بود در حجاز. اواخر عمر نبی (ص) بود. خالد بن ولید از سپاه اسلام اسبش را زین کرده بود تا همسایهی عربستان مسلمان، یعنی یمن زرتشتی ایرانی را که در دایرهی حکومت ساسانیان طبقهبندی میشد، به اسلام فرابخواند. خالد وعدهی طلا و جواهر داد. یک نفرمان هم مسلمان نشد. با شمشیر زد و کشت و خون ریخت. یک نفرمان هم مسلمان نشد. تطمیع و تهدید را پس زدیم. زیر بار تبعیض ساسانیها ماندیم، اما زیر بار تزویر و زور اسلام خالدی نرفتیم. دست از پا درازتر بازگشت سوی حجاز.
خبر به محمد (ص) که رسید، از کردههای خالد پریشان و منزجر شد. که وای به تو ای خالد! چه کردی با این قوم عزیز؟! محمد (ص)، گل سرسبد اسلام را فرستاد. اشجعالناس عرب و عجم را. یمنیهای ایرانیِ زرتشتی، خنجرهایشان را تیز کردند تا اینبار از خجالت شاهسوار عرب دربیایند. اشجعالناس ولی قریه به قریه آمد، بیآنکه شمشیر از نیام برکشد. برای زنانی که از صدای سمهای اسبان سپاه خالد ترسیده بودند، دیه پرداخت. برای تکبهتک مردانی که زخم برداشته بودند، مرهم قرار داد. او آمد و هر آنچه خالد خراب کرده بود را آباد کرد. زمینها را آباد کرد، دلها را آباد کرد... و حالا قریه به قریه و عشیره به عشیره بودند که بر ایمانِ شیرمرد عرب سوار میشدند و اشهدهای دوگانه میخواندند و محبت اشهد سوم را در دل میپروراندند. اسمش را گذاشتند نوروز و بر قلبهایشان سوارش کردند. پیامبر (ص) فرموده بود: «اسمه عند العرب على و عند امه حیدر و فى التوراه الیا و فى الانجیل بریا و فى الزبور قریا و عند الروم بظرسیا و عند الفارس نیروز... [۱]». عاشقش شدند. او را جشن گرفتند. به او گرایش یافتند. و تا ابد در محبتش غرق شدند.
ما در صدر اسلام به ید مبارک یدالله، حضرت نوروز علیبنابیطالب (ع)، مسلمان شدیم. آن روزها، بازوی ایران، یمن عزیز، به دست علی (ع) محب اسلام علوی شد و آوازهاش پیچید در سراسر قلب ایران تا پایههای ساسانی به لرزه درآید. و حالا، در آخرالزمان، همان بازوی صدر اسلام ایرانی از آستین درآمده تا مژدهی ظهور «فارسالحجاز» بدهد. حضرت نوروز (عج) دوباره در راهاند. قریه به قریه. عشیره به عشیره. زمین دلها دارد آباد میشود. درختان شکوفه میدهند و بلبلها میخوانند. این بار اما نه به سمت یمن، که از سمت یمن.
[۱] الفضائل تألیف شاذان بن جبرئیل قمى.