به نام خدای نقارهخانهی حرم.
هو/
وقتی فهمید با یکی از اولیای خدا مواجه شده، چشمهاش رو گذاشت زیر پای اون ولیّ خدا. تواضع و قدرشناسیش رو به اتمام و اکمال رسوند. خیلی خالص به حاجآقا خدمت میکرد. پیش خودمون با هزار غبطه میگفتیم حتماً با این همه زحمت خالصانه برای این پیرمرد الهی، خدا و امام (عج) رو از خودش راضی کرده. خوش به حالش...
تا روز آخر منتظر یه توصیه از حاجآقا بود. حاجآقا ولی تو اون سه روز هیچی نگفت. هیچی نگفت و رفت.
چند شب بعد حاجآقا رو تو خواب دید که بهش میگن: «اگه بدون اینکه میفهمیدی من از اولیای خدام بهم همینقدر محبت کرده بودی، باعث ترقّی و رشدت میشد. اما تو از وقتی خالص و محبّ شدی که منو شناختی. راه رشدت اینه که همیشه همینطور باشی. با همه همینطور باشی. برات فرقی نکنه طرف مقابلت کیه. تو آدم باش. تو به طور مطلق و بدون توجّه به طرف مقابلت آدم باش.».
+ فرمود خدا چند چیز را در چند چیز مخفی کرده. یکیش همین اولیای الهی که بین مردم مخفی شدن. مراقب مردم باشیم. شاید یکی از همین وبلاگنویسها ولیّ خدا باشه. شاید همونی که فکر میکنیم گناهکاره. موسی هم فکر میکرد خضر داره اشتباه میکنه. تو عالم ولایت باید باطنبین باشی تا بفهمی کی چهکارهست. دست کم نگیریم همون بهظاهر گناهکاره رو. یاعلی مددی.
خدا خیرتان دهد! تذکرات بسیار مهمی بود.