هبوط

خیالک فی عینی،
و ذکرک فی فمی،
و مثواک فی قلبی،
فاین تغیب؟!

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۷/۲۸
آخرین نظرات

یا عجباً،

کلّ العجب،

بین جمادی و رجب...


+ از مولای کل موالی (ع)


بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۵ آبان ۰۳ ، ۰۰:۳۶ ۱ نظر
هو/

پیش‌بینی/آرزوی این مطلب هم‌چنان برقرار است.


+ برخورد حاج‌آقا جوادی با مسعود پزشکیان جالب توجه بود. برای بنده‌ای که حاج‌آقا رو از ۹۲ دنبال می‌کنم و با اشارات ایشون کمی آشنایی پیدا کرده‌ام، خیلی حرف‌ها و نکات داشت.

* مایل به این نوع نوشتن نبودم. مسبوق به سابقه هم نیست. اما باشد به یادگار. چاره چیست؟
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۱ آبان ۰۳ ، ۲۳:۵۵ ۱ نظر

هو/


می‌دانی؟ از دیروز خیلی‌ها محتوای جیب یحیی را ستایش کرده‌اند. از عطر و خوشبوکننده‌ها بگیر تا ناخن‌گیر و سلاحی که با چسب سرپا نگه داشته شده بود. از آن سلاح کمری شگفت‌انگیزی که قرار بود یک روز با آن ترور شود با آن صداخفه‌کنی که شگفت‌انگیزترش کرده بود. از آن تسبیح ساده که موحّد متوکّل محض را به ربش متصل می‌کرد. از آن ادعیه‌ای که بوی تشیّع می‌داد...

من اما می‌خواهم درباره‌ی پول‌هاش بنویسم. از آن کمتر از ۲۰۰۰ شِکِلی که در جیب داشت. واحد پول رژیم صهیونیستی را می‌گویم. همان‌که در غزه هم رایج است. این، داستان مردی‌ست که می‌جنگید برای ملتی که حقِ داشتنِ واحدِ پولِ خودشان را هم نداشتند.

خیلی خیالی‌ست که تقلیلش بدهم به ملتش. او می‌جنگید تا پیشگیری کند از این‌که واحد پول کل ممالک اسلامی شِکِل شود.

نه... او برای کل جهان جنگید. برای دنیا و آخرت جنگید. او می‌جنگید تا بساط تمام واحدهای پولی از کل عالم برچیده شود. می‌‌جنگید تا مهدی موعود (عج) از راه برسد.


بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۹ مهر ۰۳ ، ۰۰:۲۷ ۲ نظر

هو/

این روزای قشنگ که آسمون نزدیک زمین شده، روزایی‌ان که به برکت یحیی سنوار و محمد ضیف - ان‌شاءالله - آخرین قهرمانان قبل از ظهور حضرت ولی‌عصر (عج) مثل ستاره‌های پرنور در قلوب و اذهان مردم می‌درخشن.
این درخشش مدیون نقطه‌ی عطفیه که یک‌سال پیش شهید اخیر بنا کرد؛ وگرنه خیلی ساله که خیلیا، خیلی عجیب‌غریب‌تر، خیلی قهرمانانه‌تر، اومدن و رفتن.

کمتر کسایی هستن که شیخ احمد یاسین رو بشناسن. پیرمردی که از دل مساجد شروع به کاشتن نور مقاومت در دل یحیی سنوار و محمدضیف کرد. پیرمردی که اسماعیل هنیه رو پرورش داد. پیرمردی که بعد نماز صبح ترور شد. که اون تروریست بعد ترور گمان می‌کرد کارش تمومه. غافل از این‌که ریشه‌ی گل‌هایی که کاشته بود، تشنه‌ی آب بودن. آبی که از خون رگ‌های شیخ تأمین شد.

کمتر کسی هست که عبدالعزیز رنتیسی رو بشناسه. یه شخصیت کاریزماتیک. خیلی کاریزماتیک‌تر از یحیی سنوار. کسی که سگ هار منطقه از جسدشم می‌ترسید. کسی که کمتر از یک‌ماه بعد از جانشینی شیخ احمد یاسین به سبک حاج قاسم ترور شد.

و از همه کمتر، اسم یحیی عیاش شنیده شده. مهندسی که تو دامن اسرائیلی‌‌ها مهندسی خوند تا علیه‌شون ازش استفاده کنه. درست مثل موسی که تو دامن فرعون بزرگ شد تا فرعون‌کشی کنه. کسی که متخصص ساخت بمب‌های فلسطینی‌ها شده بود. کسی که تل‌آویو رو لرزوند. کسی که یه تنه سگ‌کشی رو تا مرز سه‌رقمی کردن جلو برد. کسی که درست مثل ماجرای پیجرها، تو موبایلش بمب گذاشتن تا بتونن ترورش کنن. می‌دونید؟ آخه تو زندگی مخفیانه‌ش یه روتین همیشگی داشت. هفته‌ای یه بار تلفن می‌زد به پدرش تا صله‌ی رحمش قطع نشه. وگرنه کسی از پس مهندس یحیی به این راحتیا برنمیومد.

اینایی که براتون نوشتم داستان نیست. اینا زندگی اهالی مقاومته. حافظه‌ی خیلیاتون برمی‌گرده به حاج قاسم. یا تو بهترین حالت به عماد مغنیه. ولی این ماجرا خیلی عقب‌تره. خیلی خیلی. شهادت یحیی سنوار شوخیه تو این مسیر. گرچه این مسیر مدیون یحیی سنواره. چون سنوار بود که از یک سال قبل این ستاره‌ رو برای تمام اهل دنیا مشتعل، نورانی و دنباله‌دار کرد.
دنباله‌ای که منتظریم تا ما رو هم سوار خودش کنه. ان‌شاءالله.
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۸ مهر ۰۳ ، ۰۰:۴۲ ۳ نظر

هو/


می‌زنه؛

حتماً می‌زنه.

به نمایش آتش - مثل بندر الحدیده‌ی یمن - نیاز داره. پس صنایع مرتبط با نفت و گاز رو می‌زنه. این کار باعث ارتقای وضعیت ترامپ در انتخابات هم خواهد شد.

از مسیر عربستان حرکت می‌کنه به سمت خلیج فارس. روی آب‌های بین‌المللی شلیک می‌کنه و بلافاصله فرار.

تقریباً سناریوی یمن رو تکرار می‌کنه روی ایران.


می‌خوره؛

حتماً می‌خوره.

زیر و رو می‌شه، طوری که اول زمستونی درگیر انرژی باشه.

معادله‌ی قوی‌تر رو این‌بار ایران می‌سازه و تثبیت می‌کنه. اما ماجرا تمام نمی‌شه.



+ نقطه‌ی اصلی این‌جاست که احتمال می‌دم بعدش یمن متمرکز بشه روی عربستان تا از طرف ایران تنبیهش کنه. و این شروع فرآیند فرسایشی بین یمن و عربستانه، اما این‌بار با آفند یمن و پدافند عربستان.

و تمام اسرار ظهور، در همین نقطه خوابیده.

بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۷ مهر ۰۳ ، ۰۰:۳۶ ۰ نظر

هو/


مسئله بر سر وفاق در زمان جنگ یا شبه‌جنگ و یا به‌عبارت دقیق‌تر حمله‌ی یک‌طرفه نیست.

مسئله حتی بر سر وفاق در زمانی که تحت حمله قرار گرفته‌ایم هم نیست.

این نوع از وفاق بسیار طبیعی و عادی‌ست. گرچه رفتار عده‌ای از اشباه‌الرجال در ماجرای مهسا امینی، ما را نسبت به همین مقدار هم عقده‌ای بار آورد. اما این مورد، از مسلّمات وفاق ماست و اعجاب‌برانگیز نیست‌.


موضوع اختلاف، در زمان مذاکره عیان خواهد شد.

آن‌جا که مسئله‌ی عادی‌سازی با اسرائیل و یا چیزی شبیه آن به‌صورت یک پکیج ارائه می‌شود تا در ازایش تحریم‌ها یک‌جا رفع شوند یا سایه‌ی جنگ کوتاه شود!


کارهای این روزها و شب‌های منتخب ملت، خصوصا بخش وزارت خارجه‌اش، عالی و تحسین‌برانگیز است. اما شیطان، سم را داخل جیب شما نمی‌ریزد، بلکه برای مؤثر واقع شدن اثر سم، حتما باید وارد دستگاه هاضمه‌تان شود.

و دستگاه هاضمه‌ی عزیزان‌ دولت چهاردهم و پیروانش، توافق است؛ نه جنگ. شرایط جنگی، حکم همان جیب را دارد که سمّ شیطان در آن اثر نمی‌کند. به محض این‌که باب مذاکره باز شود، سم وارد معده می‌شود، و آن‌جاست که دست‌وپاهای سست‌شده تماشا دارد.

کمی صبر کنید تا زمانش برسد. به قول ترک‌ها: «آللهم بیربیر!»

بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۵ مهر ۰۳ ، ۰۰:۰۴ ۲ نظر

هو/


یک روزی، یک‌جایی باید شهید شدن در گودال قتل‌گاه را به چشم می‌دیدیم.

یک گودال عمیق. خیلی عمیق.





+ حرف بزنم؟ خدایا! انتقام خون پاک سید را نه از صهیونیست‌ها، نه از بزدل‌ها، که از آنان که قومی و قبیله‌ای و نژادی و بی‌حجت و بی‌منطق رأی دادند، از آنان که لجاجت کردند و رأی ندادند، بازبستان. و اگر باز هم بر مسیرشان ماندند، نفرین جد سیدحسن را بر آنان ارزانی بدار. اینان اگر هدایت یا محو شوند، عالم تطهیر می‌شود.

مشکل از درون است. از داخل. مثل وقتی که در جهاد، جهاد اکبر بر جهاد اصغر اولی است. مثل آن‌گاه که درونت را که تطهیر کنی، بیرون تطهیر می‌شود. مثل کشتن هوای نفس برای غلبه بر ابلیس. مثل آن‌گاه که:

گر شود دشمن درونی نیست/ باکی از دشمن برونی نیست

ریشه‌ی مشکل از همین دسته‌جمع سیاهی‌لشکر داخلی‌ست. همین‌ها که مولایمان «اشباه‌الرجال و لارجال» نامیدشان. شبه‌مردانِ نامرد.

بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۰۹ مهر ۰۳ ، ۰۱:۴۱ ۵ نظر

هو/


گرگ و شتر بیوه‌ای به دلیل بالا بودن اجاره‌ها، یک خانه‌ی مشترک اجاره کردند. هر روز صبح بچه‌ها در خانه تنها می‌ماندند و مادرها به دنبال تهیه‌ی غذا می‌رفتند.
روزی که گرگ زودتر و دست خالی برگشته بود، یکی از بچه‌شترها را تکه‌تکه کرد و همراه بچه‌هایش او را خورد. وقتی سر و کله‌ی شتر مادر از دور پیدا شد، گرگ زود جلو دوید و در حالی که سعی می‌کرد نگرانی را در تمام وجودش عیان کند، گفت: «هعی خواهر... یکی از بچه‌هامون نیست.».
شتر با هول و ولا گفت:
«از بچه‌های من یا بچه های تو؟»
گرگ قیافه‌ی حق به جانبی به خودش گرفت و گفت:
«باز که از آن حرفا زدی! بنای ما بر وفاق بود. من و تو ندارد که! یکی از بچه‌های ما!»
شتر که هیچ‌وقت این قدر قانع نشده بود، دیگر چیزی نگفت و زندگی هم‌چنان به خوبی و خوشی ادامه پیدا کرد. فقط بدی‌اش این بود که هر چند وقت یک‌بار یکی از بچه‌شترها گم می‌شد؛ و شتر ناراحت و خون به دل می‌ماند. اما چون عوض‌ش وفاق‌شان سر جاش بود، چیزی نمی‌گفت.
آخرالامر که بچه‌ها تمام شدند، نوبت مادر شتر رسید.
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۸ شهریور ۰۳ ، ۰۸:۰۴ ۲ نظر

هو/

یکم،
یک جایی - به گمانم در کتاب ده گفتار - مرحوم شهید مطهری قریب به این مضامین فرموده بود که:
«اگر فتواهای فقیهان را در کنار احوال شخصی و تجربی زیستی‌شان با هم مقایسه کنیم، می‌فهمیم که سوابق ذهنی و عملی‌ یک فقیه و تجربه‌ی زیسته‌اش در دنیای خارج چگونه در فتواهایش اثر می‌گذارد. آن چنان که فتوای عرب بوی عربی و فتوای عجم بوی عجمی می‌دهد؛ فتوای شهری بودی شهری، فتوای دهاتی بوی دهاتی.».

دوم،
راستش را بخواهید خدا توفیق داده با دو سر طیف شیعه سر و کله زده‌ام. از طیفی که صریحاً ولایت را برای عاقبت‌بخیری واجب نمی‌داند (که عمدتاً خارج از ایران زندگی می‌کنند و با مسلمانان اهل تسنّن رفت‌وآمد زیادی دارند)، تا آن قشر اصطلاحاً سنّتی که به نام ولایت مولا علی (ع) طومار هر که را تشخیص دهد حب علی یا بغض فلانی‌اش کم است، در هم می‌پیچد (که معمولاً نهایت افق این طیف هم از کربلا آن‌طرف‌تر نرفته).
این‌ دو سر طیف که یک شوخی در چارچوب ایرانیان است. بگذارید برای‌تان بگویم که همین چند هفته‌ی پیش هم‌سفره‌ی عبدالله و برادرش، دو شیعه‌مذهبِ عربستانی بودم که عاشق حاکم‌شان - محمد بن سلمان (لعنت‌الله علیه) - بودند و در مدحش می‌سرودند. عبدالله از اقوام شهید مرحوم نمرالنمر بود، اما از صمیم دلش راضی بود به حضور بن‌سلمان که به قول خودش از چنگال وهابیت نجات‌شان داده. حالا او هم به قول خودش مراعات خطوط قرمز بن‌سلمان را می‌کند و اصلاً گور پدر شیخ نمر صلوات! این دو برادر، از حوثی‌های یمنی هم متنفر بودند و می‌گفتند این‌ها اصلاً شیعه نیستد. یعنی ضمن علاقه به بن‌سلمان برای بقای حیات دنیوی، رگ انقلابی شیعی هم داشتند که حوثی‌ها را تکفیر می‌کرد برای عاقبت‌بخیری اخروی! معجون جالبی بود.
خلاصه خشاب تجربه‌ام پر است از آن‌چه دیده‌اید و ندیده‌اید. از آن‌چه نوشتنی‌ست و از آن‌چه نمی‌شود نوشت. همین‌قدر بگویم مواردی دیده‌ام که دو سر طیف ایرانی در آن شوخی تلقی می‌شود.

سوم،
در بین تمام این افکار و عقاید، می‌خواهم برای یک سر طیف شیعه‌ی ایرانی‌، یک خط مشترک را باز کنم. این طیف علی‌رغم برائتی که نسبت به اهل تسنّن ابراز می‌کند، یک خط مشترک عمیق با آن‌ها را ملکه‌ی روح و وجود خود ساخته.
حتماً می‌دانید اهل تسنّن افراطی اصرار دارند که شیعه مشرک است. طفلکی‌ها، توسّل ما را آمیخته به شرک می‌بینند. مشکل‌شان هم این است که نمی‌فهمند ما ارتباط ولایت اهل‌بیت را در طول می‌رسانیم به ولایت رسول‌الله و آن را عین ولایت خدا می‌شناسیم. متوجّه نمی‌شوند که این‌ ولایت‌ها در عرض هم نیستند و ضِدّ و نِدّی وجود ندارد که شرکی ساخته شود.
یک طیفی از شیعه هم هست که نمی‌خواهم وصله‌ی افراطی به آن‌ها بچسبانم؛ اسم‌شان را هر چه می‌خواهید بگذارید‌؛ مثلاً فکر کنم خوش‌شان بیاید اگر «شیعه‌ی برائتی» بنامیم‌شان. این طفلکی‌ها همین احساس اهل‌سنت به اهل‌بیت را نسبت به ولایت‌فقیه چه عامه و چه مطلقه دارند. مثلاً عارشان می‌شود بگویند «امام» خمینی یا «امام» خامنه‌ای. از منظرشان کفر است لفظ امام را برای غیر دوازده معصومِ مطلق به کار برد! خلاصه اصرار دارند که ما دوازده امام داریم و نه سیزده‌تا و نه چهارده‌تا.
بندگان خدا اصلاً متوجه نیستند که خودشان مشتبه به همان اشتباه اهل سنت افراطی‌اند. همان حسی که اهل سنت افراطی نسبت به شیعه دارد و او را مشرک می‌پندارد، این بندگان خدا نسبت به قائلین به ولایت‌فقیه دارند. یک‌جوری غیظ می‌کنند انگار کسی که قائل به ولایت ولیّ‌فقیه است، او را در عرض امام زمان (عج) یا قابل قیاس با ایشان قرار داده!
خیر عزیز من! برای این‌که ذهن‌تان یاری کند قیاس می‌کنم:
همان‌طور که «علی (ع)، خدا نیست؛ و از خدا جدا نیست»، عده‌ای هم قائل‌اند که «ولیّ‌فقیه، امام زمان (عج) نیست؛ و از امام زمان (عج) جدا نیست».
اگر بتوانید همین دو سه خط را بفهمید، خدا می‌داند چه ابوابی بر روی‌ جهان شیعه گشوده می‌شود و قلبتان چه‌طور متین و آرام می‌گردد.

چهارم،
بعید است که این چند کلام به دست اهلش برسد. اگر هم برسد طوری نوشته‌ها و نویسنده را به دیوار می‌کوبند که بیا و تماشا کن.
می‌دانم که مشکل اصلی در سبک‌های ناقص از درک تشیّع، وسعت کوتاه دید آفاقی و انفسی است. اما خب این زاویه‌ی نگاه باید یک جایی بی‌شماتت برای شماتت‌کنندگان نوشته می‌شد.
به هر روی، شماتت‌کننده نمی‌میرد تا مبتلا به مرض شماتت‌شونده شود. خنده‌دار آن‌که شماتت‌کننده، شیعه‌ی برائتی باشد و شماتت‌شونده یک سنّی افراطی.
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۳ شهریور ۰۳ ، ۰۱:۱۳ ۱ نظر

هو/


با اشک باید بنویسم که «شهادت» دخترتان، فاطمه (س) از مهجوریت به درآمد؛ شهادت شما اما هنوز که هنوز است کتمان می‌شود.

یک روز اما یک جایی در تقویم‌ها باید بنویسند که شما بودید که به شهادت، شرافت دادید. صلوات خدا بر شما و آل مطهرتان، ای پیامبر شاهدِ شهید.

بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۱ شهریور ۰۳ ، ۲۱:۵۹ ۰ نظر