هبوط

خیالک فی عینی،
و ذکرک فی فمی،
و مثواک فی قلبی،
فاین تغیب؟!

آخرین نظرات

۱۳ مطلب با موضوع «حُسینیه» ثبت شده است

هو/

آن‌قدر قدرِ نفسِ نفیس‌شان را می‌دانست که هرگز بی‌حرمتی به روح الهی هیچ‌کدام‌شان نمی‌کرد.
آن‌چنان با اشک در دل شب استغفارشان را طلب می‌کرد که بلاگردان‌شان شده بود.
آن‌قدر با تبسّم به اشتباهات‌شان در سکوت می‌نگریست که هوا برشان داشته بود.
آزارش می‌رساندند، تا آن‌جا که وقیحانه می‌گفتند این محمد (ص) سرتاپا گوش است و سادگی!
خدا به صحنه آمد و فرمود: «به آن‌ها بگو گوش برای شما بهتر است...*».

او حضرت گوش هم بود. گوشی سراسر محبّت برای امّت بی‌لیاقت.





مبارکه توبه/ شریفه 61
+ مبعث با تأخیر.
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۱ بهمن ۰۳ ، ۲۰:۰۵ ۱ نظر

هو/

پا به این عالَم گذاشته بودید و عطر رحمت بر زمین سرازیر شده بود. زن‌عموی‌تان، فاطمه بنت اسد، شما را که در آغوش مادرتان دید، قند در دلش آب شد.
رو کرد به عموی‌تان، ابوطالب، که کاش خداوند مثل محمّدی به ما هم بدهد.
انگار که آن لحظه، لحظه‌ی استجابتِ تمامِ زندگیِ فاطمه بنت اسد باشد. نور آمد پشت نور. علی (ع) آمد پشت محمّد (ص). هم پشت محمّد (ص)، هم پناه محمّد (ص).
خدا خواسته بود که پشت حضرت محبّت (ص) را به حضرت قدرت (ع) گرم کند.


+ اعتکاف سه روزه، فقط بهانه‌ی آدمی‌ست برای تکرار آن سه روزی که شما در تنها گوشه‌ی کعبه بودید که هرگز بتی در آن قرار نگرفته بود. معتکف می‌شود آدمی تا عاکف وجود شما گردد، همان‌جای عالم که هیچ بتی در آن قرار نگرفته. امساک می‌کند از دنیا، تا یاد بگیرد امساک کند از غیر شما. شما، حضرت قدرت: اسد بنِ بنتِ اسد.
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۸ دی ۰۳ ، ۲۳:۴۳ ۴ نظر

هو/


با اشک باید بنویسم که «شهادت» دخترتان، فاطمه (س) از مهجوریت به درآمد؛ شهادت شما اما هنوز که هنوز است کتمان می‌شود.

یک روز اما یک جایی در تقویم‌ها باید بنویسند که شما بودید که به شهادت، شرافت دادید. صلوات خدا بر شما و آل مطهرتان، ای پیامبر شاهدِ شهید.

بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۱ شهریور ۰۳ ، ۲۱:۵۹ ۰ نظر

و أذّن فی‌النّاس:
بالحج یأتوک رجالاً...

در میان مردم بانگ برآور که:
به‌بهانه‌ی حج با پای پیاده به سوی تو آیند...



مبارکه‌ی حج/ شریفه‌ی ۲۷


+ جای خالی «برای خاطر آیه‌ها»ی خانم دکتر روستا رو هیچ‌کس و هیچ چیز نتونست پر کنه. کاش یه نفر بهشون می‌گفت برای دلِ زنگارگرفته‌ی آدم‌ها دوباره از آیه‌ها بنویسید. کاش حضرت ولی‌عصر (عج) توفیقم بدن که تب آیه‌هام رو فعال کنم. چه‌قدر همه چی هست به جز قرآن. چه‌قدر همه چی هیچه به جز قرآن...
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۰۴ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۴۱ ۰ نظر

هو/

خوردنش آن‌چنان بود که هیچ‌گاه در تمام عمر، نه فقط شکم، که حتی یک‌بار هم دهان مبارکش از غذا پر نشد.
او کم می‌خورد، با متانت، بی ولع، دانه‌دانه، لقمه‌های کوچک... خیلی کوچک...


+ خوش به حال ما بعثت شما :)
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۰ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۲۸ ۱ نظر

هو/

وقتی با او سخن می‌گفتند، تمام رویش که نه، همه‌ی وجود مبارکش را به سمت گوینده متمرکز می‌کرد؛ گویی اولین باری‌ست که دارد آن کلمات را می‌شنود.
او که از ازل، عالم به کلّ شیء بود.


+ در محضر علی (ع)، از نبی (ص) سرودن دلچسب‌تر است. عیدکم مبروک.
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۰۶ بهمن ۰۲ ، ۰۳:۱۷ ۱ نظر

هو/


و إذا سَمعوا ما أُنزل إلی الرسول، تری أعینهم تفیضُ منَ الدَّمعِ مما عرفوا من الحق...

و زمانی که می‌شنوند آن‌چه [از بلا] به سوی رسول نازل شد، چشم‌هاشان را پر از اشک می‌بینی از آن‌چه که از حق شناخته‌اند...



مائده/ ۸۳



+ می‌فرمود عاشورا امتحان رسول‌الله (ص) بود که بر ایشان نازل شد، همان‌طور که بریده شدن سر اسماعیل امتحانِ ابراهیم (ع) بود.

بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۰۶ مرداد ۰۲ ، ۰۱:۳۵ ۱ نظر

یاحبیب‌الباکین/


آخرش یک روز، همین چند قطره اشک‌، از چشمم به دلم می‌رسد.

بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۰۶ تیر ۰۲ ، ۰۳:۳۷ ۰ نظر

هو/


راه که می‌رفت، آرام، باوقار، یک‌جوری که پایش روی زمین کشیده نشود؛ یک‌جوری که غبار بلند نشود؛ به جهان آسیبی از جانب او نرسد؛ حتّی به‌اندازه‌ی یک ذرّه غبار.
اسمش محمّد (ص) بود روی زمین؛ احمد (ص) بود در آسمان‌ها...


+ داشتم به بچّه‌ها مبانی نظریه‌ی اغتشاشات* یاد می‌دادم؛ اثراتِ بزرگِ ضرایبِ کوچک در معادلات؛ اثرِ اپسیلون‌ها بر آشوب‌ها؛ اثر پروانه‌ای [اینجا +]. دلم از یک طرف رفت سمت راه رفتنِ حبیب؛ ذهنم از آن طرف آمد به مراقب نبودن‌های خودم؛ به دل‌هایی که بر ذمّه‌ام مانده؛ دل‌هایی که حتّی روحم از شکستن آن‌ها خبر ندارد. نکند بمیرم و دلی بر گردنم مانده باشد؟




*Perturbation Theory
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۸:۱۲ ۱ نظر

هو/

 

 
یک جایی از حرف زدن عراقی‌ها هم هست که دل برای آدم نمی‌گذارد. همان لحظه‌ی آخر جملات که لبخند می‌زنند، دستشان را به صورتت می‌کشند، خطابت می‌کنند حبیبی. اصلاً این حبیب یک عالمی دارد. چند بار نجوا کنید، ببینید دلتان چه می‌شود. انگار که حُبّ حبیب همان حَبّه‌ی دل باشد. دانه‌ای که در دلمان کاشته شده؛ بذر محبّت؛ بذر محمّد. مثل آیه‌های فتح؛ آن‌جا که به یهودی‌ها، به مسیحی‌ها، فخر می‌فروشد به تشریح امّت ما. از امّتی که تمثیل‌شان به کاشته شدن است و زراعت حبّه‌ها*. مثل آیه‌های نوح؛ همان‌جایش که می‌گوید اصلاً شما آدم نیستید که! دانه‌اید! میوه‌اید! بذر رشدکرده‌اید! یک چیز کاشتنی**... 
 

 

 

* مبارکه‌ی فتح/ شریفه‌ی 29
** مبارکه‌ی نوح/ شریفه‌ی 17
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر
۱۴ آبان ۹۹ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر