هو/
به محض رسیدن اون ناو هواپیمابر، برگ بازی عوض میشه. شاید حتی زودتر. نهایتاً حدود سی ساعت دیگه. تو دیرترین حالتش. امشب شاید آخرین شب دنیای ارواحی باشه که بر اثر قتلعام این عالم رو ترک میکنند.
تاریخ تکرار شده و درست مثل پنجاه سال قبل، دو روز اول شاهد فرار بیابانی قومی بودیم که موسی (ع) رو خون دل دادن. قومی که کفرشون بیش از ایمانشون بود، هست، خواهد بود. قومی که دشمنترین دشمن تو هستند. اینو خدایی گفته که تو رو خلق کرده. حتی اگه به اون خدا و قولش مؤمن نباشی، مهم نیست. چون حقیقت وجود داره، حتی اگه تو باورش نکنی. درست مثل زمینی که گرده، نه تخت. حتی اگه غر بزنی که چرا پولی که حق منه رفته یه جای دیگه خرج شده.
تاریخ تکرار شد. درست مثل پنجاه سال قبل که اعراب جنگی رو شروع کردند که دو روز فرار این قوم ظالم بود و چهار روز بعد قلع و قمع تموم اعراب. اما نه دقیقا مثل دفعهی قبل. تاریخ یه قدم به سمت حق اومد. حق، قدم به قدم جلو میاد، تا اون لحظهای که تو یه لحظه و غافلگیرانه فریاد میزنه «أنا المهدی».
میخوام خوشمزگی کنم و بگم کاش طوری تموم میشد که ماه رمضون امسال دیگه لازم نمیشد کسی با دهن روزه بره راهپیمایی روز قدس. میخوام خوشمزه باشم، اما تجسم ارواحی که از چند ساعت دیگه از این عالم مظلومانه خارج میشن، به من اجازه شوخی نمیده.
این وسط ولی ناامید نیستم. امیدوارم. از بغضی که بابت مظلومیتهای فردا و پسفردا داره خفهم میکنه فاصله میگیرم و لبخند میزنم. پنجاه سال پیش، کشورهای قدرتمند عرب قافیه رو باختن. امروز یه باریکهای که بزرگترین زندانه، تا حد اون کشورای پادوی شوروی پیشرفت کرد. بلکه بیشتر. حتی اگه قافیه رو ببازه.
این ماجراجویی قشنگ، تهش هر چی که بشه، اسمش شکست نیست. اسمش فتح بابه. دری گشوده شد که دیگه به این راحتیها بسته نمیشه.
این دنیا دو روزه که یه قدم نزدیکتر شده به عاشورا. یه قدم نزدیکتر شده به مرگ با عزتی که شرف داره به زندگی با ذلت. این دنیا حالا دیگه واقعاً یه قدم نزدیکتره به دنیای بعد ظهور. انشاءالله.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.