هبوط

خیالک فی عینی،
و ذکرک فی فمی،
و مثواک فی قلبی،
فاین تغیب؟!

آخرین نظرات

هو/


همین‌طور بی‌هوا بیایی پشت در. همین‌طور بی‌هوا بیایم در را باز کنم. بگویی بیا. دستم را بگیری. ببری یک جای خیلی سرد. بنشینیم کنار هم. وسط حرف زدن، سرت را بگذاری روی پاهام و بگویی: می‌خوام خستگی در کنم. 
سرت روی پاهام، چشمت توی چشم‌هام، دست بکشم بین موهات، دست بکشی روی صورتم. از گرمی دستت که می‌کشی به صورتم از خواب بیدار شوم. +

سه روز است می‌گویم این روزها جایت خیلی خالی است. از حجم دل‌تنگی‌ام، از زمزمه‌های دلم می‌دانستم وقت خواب دیدن است. ممنون که زود به زود به خوابم می‌آیی؛ خیلی بیش‌تر از زمان‌هایی که در بیداری هم‌دیگر را می‌دیدیم. من اصلاً به‌خاطر دیدنت در خواب، هر روز خودم را تا سرحدّ مرگ خسته می‌کنم؛ آن‌قدر که ناخودآگاه خوابم ببرد. دیگر قِلِقش دستم آمده. تو در خواب‌های بی‌اختیار می‌آیی؛ نه خواب‌هایی که به میل و اراده‌ی خودم می‌روم. کاش امّا منظورت را هر بار می‌فهمیدم. کاش تعبیر کارهات، نگاه‌هات، حرف‌هات را برایم می‌گفتی. کاش فاش بودی. کاش سردرگم‌تر از الآنم نمی‌کردی.


+ ما لا یُحکی؛ یبکی.
(آنچه بیان نشود؛ اشک می‌شود.)
۹۹/۰۹/۱۳
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

حرف نگفتنی

نظرات  (۱)

سلام گُلِ پسرا

ان شا الله اینها رو در بیداری هم ببینی...
من معتقدم خواب آدما، بناست اسرار وجودی خود آدما رو نشونشون بده...
علت اینکه میگن هر خوابی رو برای هر کسی بیان نکنید شاید همین باشه... سر باید مکتوم بمونه...
من برداشتم اینه که شما خیلی دلتنگ خودت هستی... همون خودِ فطری و اصیل...
و این طلب رو دارن اینطوری نشونتون میدن...

خب حالا من یه نعبیر بدجنسانه و شیطنتانه بکنم:
دارید به تاهل نزدیک میشید :)))
پاسخ:
سلام داداش جانِ جانانم. سلام و رحمت داداش ندیده به چشم و دیده به قلبم.

بله. خود خودمم تو قالب علی.
اگه تو بیداری بیدار شده بودم، دیگه تو خواب بیدارم نمی‌کردن. خدا به عنایتش، ظرف کوچیکمونو بزرگ کنه... انقدی که تو بیداری ببینیم و تعریف نکنیم. نه که مثه من راه بیفتیم و خوابمونو همه جا جار بزنیم...



هر بار میام پیش مادرم، آروم‌آروم شروع می‌کنن بگن که قلبم تیر می‌کشه، نفس کم میارم، سرم درد می‌کنه، و ...
منم هر بار میام نبض و فشارشونو می‌گیرم، حرفاشونو گوش می‌کنم، آخرش می‌گم مادرجان نگران نباشین، هیچی نیست، این هفته خیلی بیش‌تر از هفته‌ی قبل دارین می‌میرین. همه‌مون نسبت به هفته‌ی قبل به مرگ نزدیک‌تر شدیم :)))
تعبیرتونو که گفتین یاد شوخیام با مادرم افتادم. شمام دارید به عروس‌دار شدن نزدیک می‌شید اخوی. حتّی دارید به نوه‌دار شدن نزدیک می‌شید. :)) 
ولی خدا از دهنتون بشنوه. حالا که فال خیر می‌زنین به تعبیر خواب، دعام هم بکنین. به‌قول آقامسعود، هم‌اتاقی سابقم: سفت دعا کن سید! سفتِ معجزه‌طوری‌ها... شل نباشه یه وخ... سفت دعا کن! :)))
شمام دعا کنین درِ آسمون واشه و بباره برام. روم نمی‌شه به ملاقات خدا برم، درحالی‌که زندگیم مسیری گرفت که نتونستم امرشو اجابت کنم.

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.