هبوط

خیالک فی عینی،
و ذکرک فی فمی،
و مثواک فی قلبی،
فاین تغیب؟!

آخرین نظرات

در مدح و ذمّ چت

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۱۶ ق.ظ

هو/
 

به رسم آخر هفته‌ها، رفتم چت و ایمیل و پیامک غریبه‌ترها را جواب بدهم که رسیدم به چتش. بی‌مقدمه، بی‌سلام، تبریک عید گفته و برایم نوشته:
وایت‌بورد کلاس شما، پنجره‌ای بود رو به بهشتی که گم کرده بودم. یاد سه سال قبل بخیر.

 

تمام عمرم کسی این چیزها را برایم ننوشته بود. تمام عمرم یعنی از ترم سوم کارشناسی که گچ به دست شدم پای تخته سیاه آن روزها، تا همین امشبی که داشتم سر پایان‌نامه‌ی رامین بحث می‌کردم و ایراداتش را می‌گرفتم و یادش می‌دادم که دنیای پیچیده‌ی اطرافش را چه‌طور با معادلات ساده توصیف کند.
در جواب چتش نوشتم: سلام، ممنون، شما؟
به فاصله‌ی چند دقیقه نوشت: ارادتمند شما، فلانی.
 
[جواب سلامم را نداد. اول حرف‌هاش هم سلام نکرده بود. عادت این روزهای فضای مجازی؛ اختصارهای تهی از اخلاق. یک‌بار سر همین موضوع، محمد (یکی از جان جانان زندگیم) در چت برایم نوشت این سلام کردن‌های مدامت موقع چت، کفر آدم را درمی‌آورد. نوشتم دست خودم نیست، از خانه که بیرون می‌روم، وقتی برمی‌گردم به همه سلام می‌کنم؛ حتی اگر هزار بار بیرون و تو بروم، هزار بار سلام بر زبانم می‌چرخد. جواب داد خدا شفات دهد. برایش با صدای حاج‌آقا ناظرِ شب جمعه‌های مسجد حاج‌آقا معمارمنتظرین وویس فرستادم: اللّهمّ أنت السّلام و مِنک السّلام و لَکَ السّلام و إلیک یعودالسّلام. خوب یادم مانده که محمد در جوابم استیکر خنده فرستاد و نوشت قریب به این مضامین که دعایم مستجاب نشد و شفا نیافتی که هیچ، دیوانه‌تر هم شدی.]
 
فلانی، فامیلش را یادم نبود. اصلاً برایم آشنا نبود. حتّی قیافه‌اش را که روی پروفایلش می‌دیدم برایم ناشناس بود. امّا حرف‌هاش نور خالص ثبات بود در این دوران ظلمانی که آینه‌های زلال هم تردید می‌پاشند به قلب آدم.
برایش نوشتم: عزیزجانم شما یک طور خوب می‌دیدی، خانه‌ی خراب ما برایت بهشت شده.
بعد گفتم نکند پسر نباشد؟ نکند عکس پروفایلش برای همسرش یا دیگر عزیزش باشد؟ من که نمی‌دانم کدام کلاس را گفته و کدام دانشجو/دانش‌آموز بوده. اصلاً سه سال پیش من کجا درس داده‌ام؟ جمله‌بندی‌اش هم به دخترها بیش‌تر می‌آمد. قبل آن‌که چت را ببیند، عزیزجانم را با بزرگوار جایگزین کردم؛ فعل و ضمیرهای مفرد را با جمع. واژگانم رسمی‌تر شد؛ محترمانه‌تر؛ باصمیمیّت کم‌تر.
 
حالا هم که دارم این‌ها را می‌نویسم، همان حسّی که بنشینم از اتّفاقات خوب، رشته‌های غم پیدا و خودم را به حدیث نفس محکوم کنم، اوج گرفته. دارم به خودم می‌گویم من چه قدر بی‌معرفتم که این همه زود یادم می‌رود چه کسانی سر کلاسم نشسته اند؛ سر کلاس چه کسانی نشسته ام.../
 
 
 
 
+ انتخابات نوشت: صرف‌نظر از این‌که چه کسی رأی بیاورد، من با یک نفر پدرکشتگی دارم؛ به وقت شب جمعه، حوالی ساعت یک و بیست دقیقه‌ی بامداد. پدرکشتگی می‌دانید چیست؟ یک مرحله بعد از کینه. و به این زمان مقدّس سوگند که در شکستن کمرش سهم خواهم داشت؛ ان‌شاءالله.
۹۹/۰۸/۱۶
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

حرفِ گفتنی

نظرات  (۳)

من هم کم پیش میاد سلام کنم... تو نظرم اینطوری است که هیچ وقت فاصله نبوده که حالا بازگشتنی باشه. خداحافظی هم نمیکنم. چون خودم قرار نیست جایی برم
حتی اگه چند ماه یکبار صحبت کنم با دوستی

اینکه آدم این چیزها رو یادش بماند فایده‌ای دارد؟ خدا خودش آمار دارد... و گاهی اتفاقا ما مدیون کسانی شده‌ایم و حق‌شان بر گردنمان باقی است که هیچ وقت حتی به فکرمان هم شاید نرسد
یک کتابی هست؛ پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
پاسخ:
سلام
من از شما سلام زیاد دیدم. تازه سلام خالی هم نه؛ سلام و احترام :)
اتفاقاً سلام می‌کنیم، چون فاصله‌ای نداریم با هم. سلام می‌کنیم چون همیشه با همدیگه‌ایم. سلام می‌کنیم چون از جنس هم‌دیگه‌ایم. سلام می‌کنیم چون تو بهشت خدا، بدون فاصله‌ایم. الّا قیلاً سلاماً سلاماً...

و سلام می‌کنیم تا تحیت خدا رو به هم برسونیم...
فاذا دخلتم بیوتاً فسلّموا علی انفسکم تحیة من عندالله مبارکةً طیّبةً (مبارکه‌ی نور/شریفه‌ی 61)

ما از شمر و یزید فاصله داریم. ولی چون با خودمون هیچ فاصله‌ای نداریم، چون قراره هیچ‌وقت هیچ جایی نریم، به همدیگه سلام می‌کنیم. اصلاً اگه فاصله باشه که دیگه سلام نداره...
۱۶ آبان ۹۹ ، ۱۸:۱۷ علیرضا گلرنگیان
سلام و درود به شما. :))
خیلی برام جالبه که تا قبل از خوندن متن شما، داشتم برای وبلاگی نظر می‌ذاشتم و با خودم درگیر بودم که در اوّل پیامم، سلام کنم یا نه؟ و نکردم!
پاسخ:
سلام و رحمت به شما :)
انشالا سلام خدا روزی‌تون باشه
پس... سلام و احترام! :)
پاسخ:
پس... سلام بر شما
و بر اماممون :)

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.