هبوط

خیالک فی عینی،
و ذکرک فی فمی،
و مثواک فی قلبی،
فاین تغیب؟!

آخرین نظرات

اصالت

جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۱۹ ق.ظ

هو/


حدود یک سال پیش، دکتر صدام کرد بروم دفتر ریاست دانشکده و با مضامینی مشابه این‌ها گفت: «این پسره، زن داره. سر کار هم می‌ره. از این انقلابی‌های شعاریه که فقط حرف می‌زنند. بااکراه قبولش کردم. برو ببین باید چه‌کار کنی با این موجود دوپا. من حوصله‌اش رو ندارم. سپردمش به خودت. راست کار خودته.»
گفتم چشم و آمدم بیرون. اسمش علی است؛ دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی هوافضا. یاعلی گفتم برای علی.


***


چند ماه بعد، دوباره این چرخه تکرار شد. در شرایط کاملاً متضاد، اما با نتیجه‌ی یکسان. دکتر با مضامین مشابه این‌ها گفت: «این پسره، فقط شعار می‌ده و حرف می‌زنه. بوی سیگار هم می‌ده. اینم با تو. راست کار خودته.».

گفتم چشم و آمدم بیرون. اسمش رامین است؛ دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک. اسماً و رسماً یک برانداز. بدون ترس و در کمال شجاعت، ابراز می‌کند. از مدیران کانال چند هزار مِمبریِ لیبراسیون در تلگرام بود، قبل از این‌که پروژه‌اش را شروع کند. بک‌گراند تلگرامش هم پرچم شیر و خورشید است. علنی می‌گوید که من بسیجی حکومت بعدی‌ام. علناً می‌گوید من رو به کوروش نماز می‌خوانم. ملغمه‌ای از ایران باستان و نظام‌های لیبرال. رامین، دقیقاً نقطه‌ی متضاد علی است در عقاید و اخلاق. ضدّ زن، ضدّ فمینیسم، اهل فحش، عجیب، غریب. حدّاقل برای من عجیب، غریب. مدّتی به عادت شخصی‌اش می‌گفت «درود». من هم می‌خندیدم و جواب می‌دادم «علیک درود و رحمت‌الله».
دکتر همان روزهای اول گفت حوصله‌ی این یکی (رامین) را بیش‌تر از بقیّه ندارم. این یکی خیلی بیش‌تر از بقیّه، مال تو. لابد بنا به قاعده‌ی «هر چی آرزوی خوبه مال تو»...


***
 

من کارم را در این سال‌ها خوب یاد گرفته‌ام. خوب مشق و سعی‌وخطا کرده و آموخته‌ام که با حفظ اصول شخصی‌ام، آدم‌ها را به گوهر درون‌شان بشناسم، نه به آن‌چه از خیالاتشان ابراز می‌شود. انقلابی‌گری و لیبرالیسم و سلطنت‌طلبی، اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی، فمینیسم و جنبش زنان مسلمان، ولایت فقیه و ضدّ ولایت فقیه، بین بسیاری از مردم اطرافمان، بیش و پیش از آن‌که عقیده و خطّ مشی باشند، توهّم‌اند. هر کس عبد چیزی است که آن چیز دارد وجودش را بزرگ می‌کند؛ نه آن‌چه که او، آن را بزرگ می‌کند. اگر شرّ، یک نفر را بزرگ کرد، وجودش شر می‌شود. امّا اگر او شرّی را بزرگ کرد، خیال و سراب است که به شرّ نسبتش دهیم. هیچ قطعیّتی در شرّ بودنش نیست؛ حتّی اگر لجوج باشد. باید بخندیم به خیالش. حالا فوق فوقش چند صباحی در این دنیا لگدهای خیال‌انگیز انقلابی و ضدّ انقلابی و دینی و ضدّ دینی و فمینیستی و ضدّ فمینیستی و خلاصه از همین چارچوب‌های کلیشه‌ای و غیرکلیشه‌ای می‌زند، تا همراه زمین و زمان بچرخد و برسد به اصالتش. مثل خیلی‌ها که در تاریخ خوب در این جبهه و آن جبهه چرخیدند و بالأخره در جای خودشان، که گاهی فکرش را هم نمی‌کردند، آرام و قرار گرفتند. مثل بلعم باعورا، مثل سلمان محمّدی، مثل زُبیر، مثل شمر جانباز، مثل وهب نصرانی، مثل زُهیر، مثل سید مرتضی آوینی، مثل سید مهدی پوری‌حسینی. نشان به آن نشان که موقع خداحافظی با رامین، همان که به جای «سلام» می‌گفت «درود»، به جای «خداحافظ» می‌گوییم «یاعلی».
 

***
 

اخیراً جایی، شاید در همین وبلاگ‌ها خواندم، که آمده بود محضر صادق آل خدا (ع)، پر از گلایه، که محبّین شما در امانت خیانت می‌کنند، دروغ می‌گویند و در وعده تخلّف. اما مُبغضین شما در معامله صادق‌اند و خلف وعده در منش‌شان نیست. آمده بود گلایه از امام که دلم شکسته از معامله با محبّین و مأمومین شما.
سلام و صلوات خدا بر او، پاسخ داده بود:
الله ولی الذین آمنوا... یخرجهم من الظّلمات الی النور.
و الذین کفروا... اولیاءهم الطاغوت، یخرجونهم من النور الی الظلمات.
که این یکی‌ها را بگذار بچرخند. خدا به واسطه‌ی اصالتشان، از این ظلمت‌هایی که دلت را به تنگ آورده، بیرون‌شان می‌آورد. عاقبشتان نور است و نور. آن یکی‌ها را هم بگذار بچرخند، این سجده‌های یک ساعته و صداقت و امانتداری‌شان، همان نوری است که کم‌کم به اصل ظلمتشان می‌رساند. که از اصالت راه گریزی نیست عاقبت: کل شیء یرجع الی اصله؛ حتی اگر یک عمر ادای ضدّ اصلش را دربیاوریم.

 

 

 

 

+ آیه داریم برای اصالت طینت‌ها. آیه‌ای که ضمیمه می‌شود به یک روایت از کافی. خوانده‌اید آیه‌اش را؟

۹۹/۰۸/۳۰
بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

حرفِ گفتنی

نظرات  (۵)

۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۰:۲۰ علیرضا گلرنگیان
سلام و درود :)
به شدّت باشما موافقم. خود من همیشه برام سؤال بود که زهیر بن قین، محبّ عثمان، چطوری سر از کربلا در آورد؟! اگه زهیر توی دوران ما بود چه برچسب‌هایی بهش میزدیم؟ اصلاح طلب یا برانداز؟!

+ چه پیشنهاد خوبیه. :)
پاسخ:
سلام و نور بر داداش جدید ما، آقا علیرضای عزیز

طلا رو دیدی؟
این طلا اگه بیفته وسط لجن و کثافت، بازم طلاست. گاهی وقتا این‌جوری می‌شه... بعضیا میفتن وسط نجاست. ولی امام تشریف میارن و با آب طهارت، نجاست‌ها رو کنار می‌زنن و طلای وجود فرد رو از زیر این لجن‌ها بیرون میارن. گاهی توی دنیا، گاهی توی برزخ، گاهی توی قیامت. ولی بالأخره طلا بیرون میاد.
طینت آدم این مدلیه... :)
فقط باید مراقب باشیم. گاهی حجم کثافت و نجاست به قدری می‌شه که با طلا واکنش شیمیایی می‌دن. اون موقعه که دیگه طلا، از طلا بودن خارج می‌شه، ماهیتش عوض می‌شه، و کارمون تمومه.
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۲:۵۳ جامانده در آفتابگردان های خانه مادربزرگ
هرچی آرزوی خوبه مال تو😄👌
پاسخ:
:))
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۳:۰۱ جامانده در آفتابگردان های خانه مادربزرگ
من متوجه نشدم اصالت چیه دقیقا؟
ایمان آوردنِ محبین رو اصالت می شمریم یا ویژگی مومنانه ی مغضبین رو؟
شاید هم هردوشون لازم باشن برای ورود به نور؛
یعنی امانتداری و صداقت،باعث بیرون اومدن از ظلمات نمیشن؟
پاسخ:
سلام

یه جایی توی متن سعی کردم در حد درک و فهم ناقصم، یه جورایی بهش اشاره کنم. گاهی باید نگاه کنیم که ما داریم یه چیز خوب رو بزرگ می‌کنیم، یا اون چیز خوب داره ما رو بزرگ می‌کنه.
ما وظیفه داریم که خوبی‌ها و شعائر رو بزرگ کنیم؛ ولی اگه دیدیم خوبی‌ها ما رو بزرگ می‌کنن، اون موقع می‌شه بگیم که داریم اهل خیر می‌شیم. خیر اصیل، اون خیریه که ما رو بزرگ می‌کنه؛ نه فقط اون خیری که ما بزرگش می‌کنیم. همین موضوع درباره‌ی شر هم صدق می‌کنه.
مثلاً اگه دیدیم ما داریم نماز و قرآن رو بزرگ می‌کنیم، خیلی خوبه. اصلاً باید این کارو بکنیم و وظیفه داریم که نماز رو بزرگ بشماریم. امّا این کار به این معنی نیست که اهل خیر شده باشیم و عاقبتمون معلوم نیست. داعشی‌ها و وهابی‌ها خیلی بیشتر از ما قرآن و نماز رو بزرگ می‌کنن. اون چیزی که ما رو اهل نماز و قرآن می‌کنه، اینه که نماز و قرآن، وجود ما رو بزرگ کنن.
و اون چیزی که ما رو اهل شرّ می‌کنه، اینه که وجود ما رو شرّها بزرگ کنن.
ببخشید اگر بد توضیح می‌دم :)
سلام
سوره مبارکه اسراء ، آیه شریفه 84

پاسخ:
سلام بر شما و بر اماممون
چه آیه‌ی خوبی...
با اجازه‌ی شما، بنده هم چندتا آیه بنویسم.

به قرائن آیات و روایات، انسان از خاک آفریده شده. خاک در زبان عربی می‌شه تُراب. وقتی به این خاک، آب بزنن، تبدیل می‌شه به گِل. عرب‌زبان‌ها به این گِل می‌گن طین. اگه یه دونه حرف ة بذاریم آخرش، می‌شه طینة یا همون طینت. عرب به ترکیب آب و خاک، می‌گه طینت. ما توی فارسی بهش می‌گیم گِل و سِرشت.
قرآن درباره‌ی آبی که به خاک وجود انسان خورده و طینتش رو تشکیل داده، صحبت کرده:

والله خلقکم من تراب، ثم من نطفه، ثم جعلکم ازواجا... ما یستوی البحران، هذا عذب فرات سائغ شرابه، و هذا ملح اجاج... (فاطر/ 11 و 12)
جای دیگه فرموده:
و هو الذی مرج البحرین؛ هذا عذب فرات و هذا ملح اجاج، و جعل بینهما برزخا... هو الذی خلق من الماء بشرا... (فرقان/ 53 و 54)


تو تفسیر احسن‌الحدیث، از کتاب کافی گفته که امام صادق (ع) درباره‌ی این آیه فرمودن:
خداوند (عز و جل) ولایت ما را عرضه فرمود بر آب‌ها. پس هر آبى که ولایت ما را قبول کرد، شیرین و خوش‌گوار شد؛ و هر آبى که انکار ولایت ما نمود، تلخ و شور قرار داد آن را.

ظاهراً از یه عالم دیگه که الان یادمون نمیاد، ما به اختیار خودمون، اصالت دادیم به گِل وجودمون :)
عالمی که مطلبق آیات قرآن، خدا ازمون پرسید الست بربّکم؟ (اعراف/ 172). عالمی که ما هنوز شیء مذکوری نبودیم (انسان/ 1)...

بازم ممنون بابت آیه‌ی زیبایی که اشاره فرمودید :)
۰۴ آذر ۹۹ ، ۲۲:۳۹ جوینده آرامش
سلام
ممنون از توضیحات کامل و درعین حال به زبان ساده تون. بسیار بهره بردم؛ من هم با اجازه تون توجه شمارو به این روایت در همین خصوص جلب میکنم :
اصول کافی / ترجمه مصطفوی ; ج ۳ ص ۳ : امام صادق علیه السلام فرمود: همانا خداى عز و جل مؤمن را از طینت بهشتى آفرید و کافر را از طینت دوزخى. و فرمود: چون خداى عز و جل نسبت به بنده‌ئى خیرى خواهد، روح و پیکرش را پاک سازد (هدایت و الطافش را شامل حال او نماید)، از این رو هر خیرى شنود، آن را بشناسد و بفهمد و هر بد و زشتى شنود، آن را زشت بیند. و شنیدم که میفرمود: طینتها بر سه گونه‌اند: طینت پیغمبران، و مؤمن هم از این طینت است، جز اینکه پیغمبران از خالص و برگزیده آن طینتند و ایشان اصل باشند و فضیلتشان بجاى خود محفوظ‍‌ است، و مؤمنین فرع باشند و از گل ثابت و چسبیده (گویا اشاره دارد که طینت مؤمن بطینت پیغمبران چسبیده است، اگر چه از فضاله آن طینت است) از این رو خداى عز و جل میان پیغمبران و پیروانشان جدائى نیندازد. طینت ناصبى که از گل سیاه بدبو است. طینت مستضعفین که از خاک است (یعنى قابلیت پذیرش اشکال مختلف را دارد و گل نیست تا مانند مؤمن و کافر بطرفى چسبندگى داشته باشد. مؤمن از ایمانش دگرگون نشود و ناصبى از دشمنى خود و امر مستضعفین مربوط‍‌ بخواست خداست (که بجانب ایمان یا کفر گرایند).
فقط اینو متوجه نشدم : از یه عالم دیگه که الان یادمون نمیاد به اختیار خودمون اصالت دادیم به گل وجودمون
ممنونم

راستی اون رزق معنوی که قرار بود من حیث لایحتسب باشد و احیانا نصیبم شود را از دست دادم؟
پاسخ:
سلام

به‌به...
نور علی نور... خستگی از تنم در رفت :)

ان‌شاءالله به پدرجان‌مون، حضرت امیرالمؤمنین (ع) ملحق بشیم. ان‌شاءالله خاک بشیم، ما فرزندان ابوتراب (ع)

پدر خاکی و ما بچّه‌ی خاکی تو اییم
حق بده تا همه را خاک کف پات کنم...


خیر. به یادتون بودم. توی لیستم بودین، اگه قابل بوده باشم و قبول شده باشه. جایی که فکرشم نمی‌کنین :)


+ سؤالی که پرسیده بودید رو دیشب نتونستم جواب بدم. خواب‌آلود بودم. امیدوارم جواب الانمو بخونید و بی‌احترامی تلقی نشده باشه.
جواب توی اون آیه‌ی الست بربکم نهفته‌ست.
اول زیارت حضرت زهرا (س) هم این‌طور شروع می‌شه:
یا ممتحنة امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک...
ای کسی که قبل از خلقتت امتحان شدی.
کجا بودیم و بودن قبل خلقت؟ چه‌طور حضرت مادر (س) قبل از خلقت امتحان شدن؟ چی بودیم؟ کجا بودیم؟ از کجا اومدیم؟ چه‌طور انتخاب کردیم که طینت‌مون چه شکلی باشه؟ چرا یه نفر شد ترامپ، یه نفر دیگه شد شهید بهشتی؟ جبراً این‌طور طینت‌شون خلق شده یا خودشون انتخاب کردن؟ اگه جبری نبوده، پس کجا انتخاب کردن که توی دنیا آب طینت‌شون بدبو باشه یا خوش‌بو؟ آدما از کجا تبدیل شدن به چیزی که الان تو دنیا خلق شدن؟ چرا خدا یه نفرو کافر خلق کرده و یه نفرو مؤمن؟ چرا من توی دلم محب امیرالمؤمنین (ع) شدم و یه داعشی، مبغض حضرت شده؟ چدا من علاقه‌ای به خلفای اهل تسنن ندارم و داعشی‌ها اون‌قدر محبت دارن به اونا؟ آیه‌ی اول سوره‌ی انسان چی می‌گه؟ لم یکن شیئاً مذکورا یعنی چی؟ و الخ...
منم بلد نیستم :)
باید تفسیرا رو ببینیم. ان‌شاءالله به برکت وجود حضرت معصومه (س) یاد بگیریم که از کجا اومدیم و به کجا می‌ریم...

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.